قبل فهرست بعد

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص  181

كوههاى بلند و سنگهاى سخت پس مى‏گردد سنگ صلب مثل سراب درخشنده و مى‏گردد جاى قرار انها زمين هموار بى‏بلند و پست پس نباشد شفيعى كه شفاعت كند و نه خويشى كه دافع عذاب باشد و نه عذرخواستنى كه سودمند باشد

الخطبة 187

و من خطبة له (علیه السلام)يعنى از خطبه امير المؤمنين عليه السّلام است بعثه حين لا علم قائم و لا منار ساطع و لا منهج واضح اوصيكم بتقوى اللّه و احذّركم الدّنيا فانّها دار شخوص و محلّة تنغيض ساكنها طاعن و قاطنها بائن تميد باهلها ميدان السّفينة تصفّقها العواصف فى لجج البحار فمنهم الغرق الوبق و منهم النّاجى على متون الامواج تحفره الرّياح باذيالها و تحمله على اهوالها فما غرق منها فليس بمستدرك و ما نجا منها فالى مهلك يعنى فرستاد خداى (-  تعالى- ) پيغمبر ( صلی علیه و آله و السلام)را در وقتى كه نشانه راه خدا برپا نبود و علامت روشنائى بلند نبود و راه واسعى آشكار نبود يعنى راه نمايندگان كه انبياء و اوصياء باشند ظاهر نبودند و شريعت و ملّت حقّه پيدا نبود مردم در جهالت و ضلالت حيران بودند وصيّت ميكنم شما را بپرهيزكارى خدا و مى‏ترسانم شما را از دنيا كه بتحقيق دنيا سراى رحيل و كوچ است و محلّ كدورتست ساكن در دنيا مسافر است و مقيم در دنيا دور شونده است از او بحسب نزديك‏شدن اجل انا فانا حركت مى‏دهد اهل خود را مثل حركت دادن كشتى اهل خود را در حالتى كه بشكنند او را بادهاى تنگ شديد در لجّه و ميانه دريا پس بعضى از اهلش غرقشونده هالك باشند و بعضى از انها رستگار دهنده باشند در حالتى كه قائم و ثابت باشد بر پشت موجها دور مى‏گرداند او را بادها بدامنهاى خود و بر مى‏دارد او را بر وحشتهاى خود پس ان كسى كه غرق گشت نيست تدارك و تلافى كرده شده آن چه از او فوت شده است و انكسى كه رستگار گشت پس رونده است بسوى هلاكت و مرگ زيرا كه از مرگ نجاتى نيست عباد اللّه الان فاعملوا و الالسن مطلقة و الابدان صحيحة و الاعضاء لدنة و المتقلّب فسيح و المجال عريض قبل ازهاق الفوت و حلول الموت فحقّقوا عليكم نزوله و لا تنتظروا قدومه يعنى اى بندگان خدا در اين زمان پس عمل و عبادت كنيد و حال آن كه زبانها باز است بگفتار و بدنها صحيح است در كردار و اعضاء و جوارح نرم است از براى ركوع و سجود و جاى گردش گشاد است و جاى حركت فراخ است پيش از فرو گرفتن موت و فرود امدن مرگ پس ثابت و يقين داريد بر شما فرود امدن مرگ را و انتظار مكشيد امدن او را

الخطبة 188

و من خطبة له (علیه السلام)يعنى از خطبه امير المؤمنين عليه السّلام است و لقد علم المستحفظون من اصحاب محمّد صلّى اللّه عليه و آله انّى لم اردّ على اللّه و لا على رسوله ساعة قطّ و لقد واسيته بنفسى فى المواطن الّتى تنكص فيها الابطال و تتاخّر الاقدام نجدة اكرمنى اللّه بها و لقد قبض رسول اللّه ( صلی علیه و آله و السلام)و انّ رأسه لعلى صدرى و قد سئلت نفسه فى كفّى فامررتها على وجهى يعنى و بتحقيق كه دانستند كسانى كه طلب حفظ كرده شده بودند دين و كتاب را از اصحاب پيغمبر ( صلی علیه و آله و السلام)كه خلّص مؤمنان باشند كه بتحقيق كه من ردّ نكردم بر خدا و نه بر رسول خدا ( صلی علیه و آله و السلام)در اوامر و نواهى در ساعتى هرگز و بتحقيق كه پيش داشتم رسول خدا ( صلی علیه و آله و السلام)را بر نفس خودم و نفس خودم را فداى او كردم در جاهاى بسيارى كه باز مى‏گرديدند از ان پهلوانان و واپس مى‏رفت پاها از روى شجاعت و جوان مردى خودم گرامى داشت مرا خداى (-  تعالى- ) بسبب انشجاعت و تفصيل آن مواضع در كتب تواريخ مذكور است و بتحقيق كه قبض روح رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شد و حال آن كه سر او بر سينه من بود و هر اينه سيلان كرد و روان شد خون دهن او در كف دست من در وقت رحلت او پس كشيدم اندست خونين را بر صورت خودم از جهة خير و بركت و لقد وليت غسله صلّى اللّه عليه و آله و الملائكة اعوانى فصحّت الدّار و الأفنية ملأ يهبط و ملأ يعرج و ما فارقت سمعى هينمة منهم يصلّون عليه حتّى واريناه فى ضريحه فمن ذا احقّ به منّى حيّا و ميّتا يعنى و بتحقيق كه من متوجّه شدم غسل دادن او را ( صلی علیه و آله و السلام)و ملائكه ياريگران من بودند پس صدا بگريه بلند كردند اهل خانه و اطرافش از جنّ و انس و ملائكه گروهى از ملائكه بزير ميامدند و گروهى ديگر بالا مى‏رفتند و جدا نمى‏شد گوش مرا اواز همهمه ايشان نماز مى‏گذاردند بر رسول خدا ( صلی علیه و آله و السلام)تا اين كه پنهان كرديم بدن شريفش را در قبر او پس كيست سزاوارتر از من نسبت باو در حال حيات و ممات او فانفذوا على بصائركم و لتصدق نيّاتكم فى جهاد عدوّكم فو الّذى لا اله الّا هو انّى لعلّى جادّة الحقّ و انّهم لعلى مزلّة الباطل اقول ما تسمعون و استغفر اللّه لى و لكم يعنى پس فرو رونده و سريع باشيد در جهاد در حالتى كه با بصيرت و بينائى در امر دين باشيد و هر اينه بايد راست باشد نيّتهاى شما در جهاد دشمن شما يعنى منافق نباشيد پس سوگند به آن كسى كه نيست خدائى مگر او بتحقيق كه من بر وسط راه حقّم و بتحقيق كه انجماعة دشمنان هر اينه بر جاى لغزيدن باطلند مى‏گويم چيزى را كه شما مى‏شنويد و طلب مغفرت ميكنم از خدا از براى من و از براى شما

الخطبة 189

و من خطبة له (علیه السلام)يعنى از خطبه امير المؤمنين عليه السّلام است يعلم عجيج الوحوش فى الفلوات و معاصى العباد فى الخلوات و اختلاف النّينان فى البحار الغامرات و تلاطم الماء بالرّياح العاصفات و اشهد انّ محمّدا نجيب اللّه و سفير وحيه و رسول رحمته يعنى ميداند خداى (-  تعالى- ) اواز حيوانات وحشى را در بيابانها و گناهان بندگان را در خلوتها و اختلاف احوال ماهيها را در درياهاى بزرگ و برهم خوردن اب را بسبب بادهاى تندوزنده و شهادت مى‏دهم بر اين كه محمّد صلّى اللّه عليه و آله برگزيده خدا است و پيغام او روحى و حكم اوست و فرستاده از روى مرحمت اوست امّا بعد فانّى اوصيكم بتقوى اللّه الّذى ابتدء خلقكم و اليه يكون معادكم و به نجاح‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص  182

طلبتكم و اليه منتهى رغبتكم و نحوه قصد سبيلكم و اليه مرامى مفزعكم فانّ تقوى اللّه دواء داء قلوبكم و بصر عمى افئدتكم و شقاء مرض اجسادكم و صلاح فساد صدوركم و طهور دنس انفسكم و جلاء عشاء ابصاركم و امن فزع جاشكم و ضياء سواد ظلمتكم يعنى امّا بعد از حمد خدا و نعت رسول ( صلی علیه و آله و السلام)پس بتحقيق كه من وصيّت ميكنم شما را بپرهيزكارى خداى آن چنانى كه اغاز كرد آفريدن شما را و بسوى اوست بازگشت شما و باوست فيروزى بمطالب شما و بسوى اوست منتهاى خواهش شما و بجانب اوست راستى راه شما و بسوى اوست پناه‏گاه فزع و خوف شما زيرا كه مبد المبادى و غايت الغاياتست پس بتحقيق كه پرهيز از خدا دواء درد جهل دلهاى شما است و بينائى دلهاى كور شما است زيرا كه سبب است از براى افاضه نور علم و معرفت بر قلب شما و شفاء مرض جسمانيّه شما است كه مرض شهوت و غضب باشد و اصلاح فساد سينهاى شما است كه حسد و كينه باشد و پاكى چرك نفسهاى شما است كه اخلاق ذميمه باشد و صيقلى پرده چشمهاى شما است زيرا كه تقوى سبب رفع جميع امراض و ناخوشيهاى نفسانى است و موجب قوّت كمالات روحانى است و سبب امن خوف دل شما است و روشنائى سياهى تاريكى گمراهى شما است فاجعلوا طاعة اللّه شعارا دون دثاركم و دخيلا دون شعاركم و لطيفا بين اضلاعكم و اميرا فوق اموركم و منهلا لحين وردكم و شفيعا لدرك طلبتكم و جنّة ليوم فزعكم و مصابيح لبطون قبوركم و سكنا لطول وحشتكم و نفسا لكرب مواطنكم فانّ طاعة اللّه حرز من متالف مكتنفة و مخاوف متوقّعة و اوار نيران موقدة يعنى پس بگردانيد فرمان‏بردارى خدا را پيراهن شما نزديكتر جبّه شما يعنى لازم خود سازيد و منفكّ از خود مگردانيد و بگردانيد انرا داخل در باطن شما نزديكتر پيراهن شما و بگردانيد انرا روح لطيف ميان ديدهاى شما كه جايگاه قلب باشد و بگردانيد انرا پادشاه مسلط بر امور شما را يعنى بگردانيد طاعت خدا را دائمى و با اعتقاد قلبى و با اخلاص كامل و با افعال جنانى و اركانى و در هر كار و شغل شمار بگردانيد طاعت خدا را ابگاه وقت ورود شما بمنزل اخرت و شفيع از براى ادراك و رسيدن بحاجات دنيا و اخرت سما و سپر از براى روز خوف شما و چراغها از براى اندرون قبرهاى شما و ارام از براى درازى وحشت شما و فرج از براى كشف از براى اندوه منزلهاى شما در اخرت پس بتحقيق كه طاعت خدا واپاينده است از مهلكات فرو گرفته و از خوفهاى انتظار كشيده و از گرمى اتشهاى افروخته فمن اخذ بالتّقوى غربت عنه الشّدائد بعد دنوّها و احلولت له الأمور بعد مرارتها و انفرجت عنه الامواج بعد تراكمها و اسهلت له الصّعاب بعد انضبابها و هطلت عليه الكرامة بعد قحوطها و تحدّبت عليه الرّحمة بعد نفور لها و تفجّرت عليه النّعم بعد نصوبها و وبلت عليه البركة بعد ارذاذها يعنى كسى كه گرفت و حاصل كرد تقوى را دور مى‏شود از او سختيها بعد از نزديك شدنش و شيرين مى‏گردد از براى او چيزها بعد از تلخ شدنش و گشاده مى‏شود از او موجهاى اندوه بعد از جمع آمدنش و اسان مى‏گردد از براى او دشواريها بعد از زحمت دادنش و سيلان مى‏كند و جارى مى‏شود بر او كرامت و عزّت بعد از كم يافت بودنش و ميل ميكند بر او رحمت بعد از نفرت كردنش و روان گردد بر او اب نعمتها بعد از بزمين فرو رفتنش و ميبارد بر او بركت و خير بعد از نباريدنش فاتّقوا اللّه الّذى نفعكم بموعظته و وعظكم برسالته و امتن عليكم بنعمته فعيّدوا انفسكم لعبادته و اخرجوا اليه من حقّ طاعته يعنى بپرهيزيد خداء آن چنانى را كه منتفع ساخت شما را بموعظه خود و وعظ گفت شما را بسبب فرستادن رسول واعظ خود و منّت گذاشت بر شما بنعمت خود پس بگردانيد نفسهاى شما را ارام از براى پرستش او و بيرون رويد بسوى او از جهة اداء حقّ فرمانبردارى او ثمّ انّ هذا الاسلام دين اللّه الّذى اصطفاه لنفسه و اصطنعه على عينه و اصطفاه خيرة خلقه و اقام دعائمه على محبّته اذلّ الاديان بعزّه و وضع الملل برفعه و اهان اعدائه بكرامته و خذل مخادّيه بنصره و هدم اركان الضّلالة بركنه و سقى من عطش من حياضه و اثاق الحياض بموائحه يعنى بتحقيق كه اين اسلام دين خدا آن چنانيست كه برگزيد او را از براى نفس خود و پرورد او را پيش چشم خود و مدّ نظر خود و خالص گردانيد او را از براى بهترين مخلوقات خود و برپا داشت ستونهاى او را بر دوستى خود خار گردانيد دينهاى باطله را بسبب عزّت او پست گردانيد ملّتهاى ناحق را بسبب بلندى او و حقير ساخت دشمنان او را بسبب بزرگى او و فرو گذاشت مخالفان او را بسبب يارى كردن او ويران گردانيد پايهاى گمراهى را بسبب پايه و مرتبه دادن او و سيراب گردانيد كسيرا كه تشنه معرفت بود از حوضهاى علم او كه پيغمبر ( صلی علیه و آله و السلام)و عترتش باشند و پر گردانيد حوضهاى دل مؤمنان را باب كشندگان علم او كه ائمّه هدى و علماء مهتدى باشند ثمّ جعله لا انفصام لعروته و لا فك لحلفته و لا انهدام لاساسه و لا زوال لدعائمه و لا انقلاع لشجرته و لا انقطاع لمدّته و لا عفاء لشراعه و لا جذّ لفروغه و لا ضنك لطرقه و لا و غوثة لسهولته و لا سواد لوضحه و لا عوج لانتصابه و لا عصل فى عوده و لا وعث لفجه و لا انطفاء لمصابيحه و لا مرارة لحلاوته يعنى پس گردانيد اسلام را كه نباشد انكسارى از براى دستگيره او و نباشد واشدنى از براى حلقه او و نباشد خرابى از براى بنيان او و نباشد نيستى از براى ستون او و نباشد كندنى از براى درخت او و نباشد تمام شدنى از براى مدّت بقاء او و نباشد محوى از براى شرايع او و نباشد بريدنى از براى شاخهاى درخت او و نباشد تنگى از براى

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص  183

راههاى او و نباشد صعوبتى از براى اسانى او و نباشد سياهى از براى سفيدى او و نباشد كجى از براى راستى او و نباشد پيچيدگى از براى چوب او و نباشد تعبى از براى راه واسع او و نباشد فرو نشاندنى از براى چراغهاى او و نباشد تلخى از براى شيرينى او فهو دعائم اساخ فى الحقّ اسناخها و ثبّت لها اساسها و ينابيع غررت عيونها و مصابيح شبّت نيرانها و منار اقتدى بها سفّارها و اعلام قصد بها فجاجها و مناهل روى بها ورّادها جعل اللّه فيه منتهى رضوانه و ذروة دعائمه و سنام طاعته فهو عند اللّه وثيق الاركان رفيع البنيان منير البرهان مضي‏ء النّيران عزيز السّلطان مشرف المنار معوز المثار فشرّفوه و اتّبعوه و ادّوا اليه حقّه وضعوه مواضعه يعنى پس اسلام ستونهائيست كه فرو كرده است در حقّ سخنها و اصلاى انها را و ثابت و دائم گردانيد از براى انها بنيانهاى انها را و چشمهائيست كه بسيار است چشمهاى او و چراغهائيست كه برافروخته شده است شعله‏هاى انها و علامت راهى است كه راه يافته‏اند بان مسافرين انها و نشانهائيست كه قصد كرده شده است بسبب انها راههاى انها را و ابگاهى است كه سيراب كرده شده است وارد شوندگان او را گردانيده است خداى (-  تعالى- ) در او منتهاى خوشنودى خود را و بلندى ستونهاى خود را و كوهان اطاعت خود را پس دين اسلام در نزد خدا استوار اركان بلند است بنيانست روشن برهانست شعله‏ور اتشها است با قهر و غلبه سلطانست بلند نشانه است و ندارنده هيجان غبار اشتباه است پس با شرف و سعادت دانيد او را و متابعت كنيد او را و بجا بياوريد حقّ او را و بگذاريد او را در جايگاه خودش ثمّ انّ اللّه سبحانه بعث محمّدا صلّى اللّه عليه و آله بالحقّ حين دنا من الدّنيا الانقطاع و اقبل من الاخرة الاطّلاع و اظلمت بهجتها بعد اشراق و قامت باهلها على ساق و خشن منها مهاد و ازف منها قياد فى انقطاع من مدّتها و اقتراب من اشراطها و تصرّم من اهلها و انفصام من حلقتها و انتشار من سببها و عفاء من اعلامها و تكشّف من عوراتها و قصر من طولها يعنى پس بتحقيق كه خداى سبحانه برانگيخت محمّد ( صلی علیه و آله و السلام)را برسالت حقّ و صدق در وقتى كه نزديك شده بود منقطع گشتن دنيا و رو اورده بود مشرف شدن و ديده‏ور گشتن باخرت و تاريك گشته بود زيبائى دنيا بعد از درخشندگى و بر پا داشته بود اهلش را بر ساق شدّت و درشت شده بود فراش نرم دنيا و نزديك شده بود بند مهار دنيا در وقت منقطع شدن مدّت بقاء دنيا و نزديك‏شدن علامات نيستى دنيا و در گذشتن اهل دنيا و شكستن حلقه دنيا و پراكنده شدن وسيله دنيا و محو گشتن علامتهاى دنيا و برهنه شدن و نمايان گشتن عورتها و عيبهاى دنيا و كوتاه شدن درازى دنيا جعله اللّه سبحانه بلاغا لرسالته و كرامة لامّته و ربيعا لاهل زمانه و رفعة لاعوانه و شرفا لانصاره ثمّ انزل عليه الكتاب نورا لا تطفأ مصابيحه و سراجا لا يخبو توقّده و بحرا لا يدرك قعره و منهاجا لا يضلّ نهجه و

شعاعا لا يظلم ضوئه و فرقانا لا يخمد برهانه و بنيانا لا تهدم اركانه و شفاء لا تخشى اسقامه و عزّا لا تهزم انصاره و حقّا لا تخذل اعوانه فهو معدن الايمان و بحبوحته و ينابيع العلم و بحوره و رياض العدل و غدرانه و اثافىّ الاسلام و بنيانه و اودية الحقّ و غيطانه يعنى گردانيد خداى سبحانه او را رساننده مر رسالت خود و سبب كرامت و شرف از براى امّت او و بهار از براى اهل زمان او و بلندى از براى يارى گران او و سعادت از براى ياران او پس فرستاد بر او قران را كه نورى است كه فرو نمى‏نشيند چراغهاى او و چراغى است كه فروكش نمى‏كند افروختن او و دريائى است كه رسيده نمى‏شود تك او و راه راستى است كه گم نمى‏شود رونده او و شعاعى است كه تاريك نمى‏شود روشنائى او و جدا كننده حقّ از باطلى است كه فرو نمى‏نشيند حجّت و دليل او و عمارتيست كه خراب نمى‏شود اساس او و شفائى است كه ترسيده نمى‏شود مرض‏هاى او و غلبه‏ايست كه مغلوب نمى‏شود ياران او و حقّى است كه واگذاشته نمى‏شود يارى گران او پس او است معدن ايمان و وسط ايمان و چشمهاى علم و درياهاى علم و بستانهاى عدل و حوضهاى عدل و ديك پايه اسلام است و پايه اسلام و سيلگاههاى حقّ و زمينهاى با اب و علف حقّ و بحر لا ينزفه المستنزفون و عيون لا ينصبها الماتحون و مناهل لا يغيضها الواردون و منازل لا يضلّ نهجها المسافرون و اعلام لا يعمى عنها السّائرون و اكام لا يجوز عنها القاصدون جعله اللّه ريّا لعطش العلماء و ربيعا لقلوب الفقهاء و محاجّ لطرق الصّلحاء و دواء ليس بعده داء و نورا ليس معه ظلمة يعنى دريائى است كه تهى نمى‏كنند او را خالى كنندگان اب و چشمهائى است كه كم نگردانند انها را اب كشندگان و ابگاهى است كه نقصان ندهند او را وارد شوندگان و منزلهائيست كه گم نكنند راه او را مسافران و نشانهائى است كه كور نشوند از انها روندگان و پشته‏هائيست كه انحراف نورزند از انها قصد كنندگان گردانيد خدا او را سيرابى از براى تشنگى علماء و بهار از براى دلهاى فقهاء و مقصد از براى راههاى صلحاء و دوائى كه نيست بعد از او دردى و نورى كه نيست با او ظلمتى و حبلا وثيقا عروته و معقلا منيعا ذروته و عزّا لمن تولّاه و مسلما لمن دخله و هدى لمن ائتمّ به و عذرا لمن انتحله و برهانا لمن تكلّم به و شاهدا لمن خاصم به و فلجا لمن حاجّ به و حاملا لمن حمله و مطيّة لمن اعمله و اية لمن توسّم و جنّة لمن استلئم و علما لمن وعى و حديثا لمن روى و حكما لمن قضى يعنى گردانيد خدا او را ريسمانى كه استوار است حلقه گردونه او و پناه‏گاهى كه بلند است بالاى او و عزّت از براى كسى كه متوجّه او شود و امان از براى كسى كه داخل او شود و راهنما از براى كسى كه پيروى او كند و معذرت از براى كسى كه بر خود ببندد او را و حجّت از براى كسى كه سخن گويد باو گواه از براى كسى كه دعوى كند باو و فيروزى از براى كسى كه مجادله كند باو و بردارنده‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص  184

از براى كسى كه بردارد او را و شتر باركش از براى كسى كه كار كند باو و نشانه از براى كسى كه نظر كند بفراست و زيركى و سپر از براى كسى كه در پوشد او را و دانش از براى كسى كه در گوش دارد و حديث از براى كسى كه روايت كند و حكم از براى كسى كه حكم كند

الخطبة 190

و من كلام له (علیه السلام)كان يوصى به اصحابه يعنى از كلام امير المؤمنين عليه السّلام است كه بود كه وصيّت ميكرد بان اصحاب خود را تعاهدوا امر الصّلوة و حافظوا عليها و استكثروا و تقرّبوا بها فانّها كانت على المؤمنين كتابا موقوتا الا تسمعون الى جواب اهل النّار حين سئلوا ما سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ و انّها لتحتّ الذّنوب حتّ الورق و تطلقها اطلاق الرّبق يعنى نگاهداريد كار نماز را و نگاهبانى كنيد اوقات نماز را و نزديكى جوئيد بسوى خدا بنماز پس بتحقيق كه بوده است نماز بر مؤمنين نوشته شده در اوقات معيّنه ايا نشنيديد جواب اهل جهنّم را در وقتى كه پرسيده شدند كه چه چيز شما را راهى كرد بسوى دوزخ گفتند كه ما نبوديم از نمازگذاران و بتحقيق كه نماز مى‏ريزد گناهان را مانند ريختن برگ درخت و وا ميكند گناهان را مثل واكردن قلّاده از گردن و شبّهها رسول اللّه ( صلی علیه و آله و السلام)بالحمّة تكون على باب الرّجل فهو يغتسل منها فى اليوم و اللّيلة خمس مرّات فما عسى ان يبقى عليه من الدّرن و قد عرف حقّها رجال من المؤمنين الّذين لا يشغلهم عنها زنية متاع و لا قرّة عين من ولد و لا مال يقول اللّه سبحانه و تعالى رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إِيتاءِ الزَّكاةِ و كان رسول اللّه ( صلی علیه و آله و السلام)نصبا بالصّلوة بعد التّبشير له بالجنّة لقول اللّه سبحانه وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها فكان يأمر بها اهله و يصبر عليها نفسه يعنى و تشبيه كرد نماز را رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بچشمه اب گرم كه باشد بر در خانه مرد پس آن مرد غسل كند از آن چشمه در روز و شب پنج مرتبه پس اميد نباشد كه باقى ماند بر او از چركى و بتحقيق كه شناختند حقّ نماز را مردان از مؤمنان آن چنانى كه مشغول نگرداند ايشان را از نماز زينت متاعى و نه روشنائى چشمى از ولدى و مالى مى‏گويد خداى سبحانه و (-  تعالى- ) مردانى باشند كه باز ندارد ايشان را داد و ستدى و خريد و فروشى از ياد خدا و از برپا داشتن نماز و دادن زكاة و بود رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله دردمند و رنجور بسبب نماز بعد از بشارت دادن از براى او ببهشت از جهة گفتن خداى سبحانه كه امر بكن اى محمّد ( صلی علیه و آله و السلام)اهل تو را بنماز و متحمّل شو مشقّت را بر نماز پس بود كه امر ميكرد اهل خود را و متحمّل مى‏ساخت نفس خود را بر مشقّت نماز ثمّ انّ الزّكوة جعلت مع الصّلوة قربانا لاهل الاسلام فمن اعطاها طيّب النّفس بها فانّها تجعل له كفّارة و من النّار حجازا و وقاية فلا يتبعنّها احد نفسه و لا يكثرنّ عليها لهفه فانّ من اعطاها غير طيّب النّفس بها يرجوا بها ما هو افضل منها فهو جاهل بالسّنّة مغبون الاجر ضالّ العمل طويل النّدم يعنى پس بتحقيق كه گردانيده شده است زكاة را با نماز سبب تقرّب بخدا از براى اهل اسلام پس كسى كه بدهد زكاة را بمستحقّش از روى خوشى نفس خود بان پس بتحقيق كه گردانيده مى‏شود ان زكاة را كفّاره از براى گناهان او و مانع از اتش جهنّم و واپاينده از ان پس بايد تابع نگرداند البتّه بزكوة هيچكس نفس خود را يعنى دل واپس او باشد و بايد بسيار نگرداند بر زكاة حسرت و اندوه خود را پس بتحقيق كسى كه بدهد زكاة را از غير خوشى و سرور نفس بان اميدوار باشد چيزى را كه بهتر از ان باشد پس آن كس نادان بطريقه پيغمبر ( صلی علیه و آله و السلام)است زيان داشته شده است و در ثوابست گمراه كار است دراز پشيمانى است ثمّ اداء الامانة فقد خاب من ليس من اهلها انّها عرضت على السّموات المبنيّة و الارضين المدحوّة و الجبال ذات الطّول المنصوبة فلا اطول و لا اعرض و لا اعلى و لا اعظم منها و لو امتنع شي‏ء بطول او عرض او قوّة او عزّ لا امتنعن و لكن اشفقن من العقوبة و عقلن ما جهل من هو اضعف منهنّ و هو الانسان إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى يعنى پس ردّ كردن امانتست پس بتحقيق كه زيان كار و بى‏بهره است كسى كه نيست از اهل امانت يعنى خيانت كار است بتحقيق كه امانت خدا كه كمال و معرفت و منتهاى عبوديّت باشد اظهار و نموده شد در علم و تقدير خدا بر آسمانهاى بنا شده برپا شده و زمينهاى گسترانيده و كوههاى با درازى راست واداشته شده پس نيست درازتر و پهن‏تر و بلندتر و بزرگتر از انها مخلوقى و انها قبول نكردند نظر بعدم توانائى ذاتى و استعداد جبلّى از قبول ان امانت زيرا كه در حصوله و مكنت موجودى نيست در ترقيّات كمالات علميّه و عمليّه چه ابداعا و چه تدريجا رسيدن بدرجه قرب قاب قوسين او ادنى كه كمال معرفت و منتهاى عبوديّت است مگر انسان كامل مبعوث بر قلّ و جلّ ختم رسل ( صلی علیه و آله و السلام)و قبول نكردن انها نه از ان روى بود كه قوّه انها بود و امتناع ورزيدند بتقريب عظمت انها و اگر امتناع مى‏توانست كرد چيزى بسبب طول يا عرض يا قوّت يا عزّت يعنى اگر جايز بود در نزد عقل كه اين اوصاف سبب امتناع باشند هر اينه سموات و ارضين امتناع مى‏توانستند كرد و لكن اين اوصاف سبب نبود بالضّروره بلكه سبب اباء ذاتى بود و ترسيدند بخوف ذاتى بحسب نارسائى قابليّت مهيّات و كوتاهى وجودات ايشان از عقوبت خيانت امانت يعنى عدم ترتّب چنان اثرى بر وجودات ايشان و دانستند ندانستن آن چنانى را كه ندانست ان ندانستن را بلكه دانست دانستن را كسى كه ضعيف‏تر از انها بود در ان اوصاف و آن كس انسانست بتحقيق كه بود انسان قادر بر جبر نفس خود و بود بى‏دانش كه صاحب قوّت و قدرت كمال دانش باشد و چون انسان قادر بر جبر خود و بى‏دانش با قوّه چنان دانش بود نترسيد و قبول امانت‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص  185

كرد و آسمانها و زمينها چون ظالم و جهول نبودند ترسيدند و قبول نكردند و از اين بيان ظاهر شد كه توصيف بظلوم و جهول مدح است نه مذمّت و اللّه اعلم انّ اللّه سبحانه لا يخفى عليه ما العباد مقترفون فى ليلهم و نهارهم لطف به خبرا و احاط به علما اعضائكم شهوده و جوارحكم جنوده و ضمائركم عيونه و خلواتكم عيانه يعنى بتحقيق كه خداى سبحانه پنهان نيست بر او چيزى كه بندگان كسب ميكنند او را در شب خود و روز خود نافذ است باكتساب بندگان از روى خبرت و آگاهى و محيطست بان از روى علم و دانائى عضوهاى شما گواهان اويند و التهاى كار شما لشكرهاى اويند و خواطر و قواى باطن شما جاسوسان اويند و خلوتهاى شما آشكار او است

الخطبة 191

و من كلام له (علیه السلام)يعنى از كلام امير المؤمنين عليه السّلام است و اللّه ما معاوية بادهى منّى و لكنّه يغدر و يفجر و لو لا كراهية الغدر لكنت من ادهى النّاس و لكن كلّ عذرة فجرة و كلّ فجرة كفرة و لكلّ غادر لواء يعرف به يوم القيمة و اللّه ما استغفل بالمكيدة و لا استغمز بالشّديدة يعنى سوگند بخدا كه نيست معاويه زيرك‏تر و صاحب تدبيرتر از من و ليكن معاويه حيله و مكر ميكند و فاسق و معصيت كار است و اگر بود قبح و بدى مكر و حيله هر اينه من بودم با تدبيرترين مردمان در امر دنيا و لكن هر صاحب غدرى فاسق و خدا نترس است و هر فاسق خدا نترسى كافر است بكفر معصيتى نه كفر جحودى و از براى هر مكّارى علمى و نشانه هست كه شناخته مى‏شود بان در روز قيامة و سوگند بخدا كه غافل گردانيده نشدم بسبب مكر كردن صاحبان مكر با من و فشرده و نرم نشدم از كسى بسبب سخت و دشوار گرفتن بر من

الخطبة 192

و من كلام له (علیه السلام)يعنى از كلام امير المؤمنين عليه السّلام است ايّها النّاس لا تستوحشوا فى طريق الهدى لقلّة اهله انّ النّاس اجتمعوا على مائدة شبعها قصير و جوعها طويل ايّها النّاس انّما يجمع النّاس الرّضا و السّخط و انّما عقر ناقة ثمود رجل واحد نعّمهم اللّه بالعذاب لمّا عمّوه بالرّضا فقال سبحانه فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمِينَ فما كان الّا ان خارت ارضهم بالخسفة خوار السّكة المحمّاة فى الارض الخوّارة ايّها النّاس من سلك الطّريق الواضح ورد الماء و من خالف وقع فى التّيه يعنى اى مردمان وحشتناك مباشيد در راه راست حقّ از جهت اندك بودن اهلش بتحقيق كه مردمان مجتمع گشته‏اند بر خوان نعمت دنيا كه سيرى او زمانى است كوتاه كه مدّت تعيّش در دنيا باشد و گرسنگى او كه زحمت حساب و عذاب اخرتش باشد زمانى است دراز اى مردمان جمع نمى‏كند مردمان را بر عقوبت مگر رضاء بر معاصى و خشم بر طاعات اگر چه مباشر يك نفر باشد و پى نكرد ناقه قوم ثمود را مكر يك مرد پس شامل گردانيد خداى (-  تعالى- ) عذاب را بتمام آن قوم در وقتى كه تمام آن قوم راضى گشتند به پى كردن ناقه پس باين جهة خبر داد خداى سبحانه در قران كه پس پى كردند قوم ثمود ناقه را پس داخل صبح شدند و حال آن كه آن قوم نادم و پشيمان بودند از كرده خودشان يعنى در وقتى كه علامات عذاب را مشاهده كردند پس نبود عقاب ايشان مگر اين كه صداى عظيمى كرد زمين ايشان بسبب زلزله و فرو رفتن عمارات بزمين مانند صداى اهن تافته شده الت شخم در زمين نرم اى مردمان كسى كه رفت راه آشكار را مى‏رسد بابگاه و كسى كه مخالفت كرد راه آشكار را مى‏افتد در بيابان هلاكت

الخطبة 193

و من كلام له (علیه السلام)قاله عند دفن سيّدة النّساء فاطمة عليها السّلام كالمناجى به رسول اللّه ( صلی علیه و آله و السلام)يعنى از كلام امير المؤمنين عليه السّلام است كه گفت انكلام را در وقت دفن كردن سيّده زنان فاطمه زهراء عليها السّلام كالمناجى به رسول اللّه ( صلی علیه و آله و السلام)يعنى از كلام امير المؤمنين عليه السّلم است كه گفت انكلام را در وقت دفن كردن سيّده زنان فاطمه زهراء عليها السّلم مانند نجوى و راز گوينده بان با رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله السّلام عليك يا رسول اللّه عنّى و عن ابنتك النّازلة فى جوارك و الشّريعة اللّحاق بك قلّ يا رسول اللّه عن صفيّتك صبرى و رقّ عنها تجلّدى الّا انّ لى فى التّاسّى بعظيم فرقتك و فادح مصيبتك موضع تعزّ فلقد و شدتك فى ملحودة قبرك و فاضت بين نحرى و صدرى نفسك انَّا لِلَّهِ وَ انَّا الَيْهِ راجِعُوْنَ يعنى سلام و دعا باد بر تو اى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله از من و از دختر تو كه وارد شونده است در پهلوى تو و شتابنده است بادراك و ملاقات تو اندك شد اى رسول خدا ( صلی علیه و آله و السلام)از جهة دختر برگزيده تو شكيبائى من و ضعيف گشت از جهة مصيبت او جلدى و چابكى من مگر اين كه بدرستى كه از براى من هست در پيروى بتو در جدائى بزرگ تو و مصيبت سنگين تو محلّ صبر و شكيبائى پس بتحقيق كه گذاردم تو را ببالش در لحد قبر تو و حال آن كه روان بود و ميانه بيخ گلوى من و سينه من نفس تو و روح تو در وقت قبض روح تو و بتحقيق كه ما مملوكيم از براى خدا و بسوى ثواب او راجع خواهيم شد فلقد استرجعت الوديعة و اخذت الرّهينة امّا حزنى فسرمد و امّا ليلى فمسهّد الى ان يختار اللّه لى دارك الّتى انت بها مقيم و ستنبّئك ابنتك فاحفها السّؤال و استخبرها الحال هذا و لم يطل العهد و لم يخل منك الذّكر و السّلام عليكما سلام مودّع لا قال و لا سئم فان انصرف فلا عن ملالة و ان اقم فلا عن سوء ظنّ بما وعد اللّه الصّابرين يعنى ردّ كرده و پس گرفته شد امانت را كه وديعه حيات پيغمبر ( صلی علیه و آله و السلام)باشد و واگرفته شد گروگان و يادگار او كه فاطمه (علیه السلام)باشد امّا اندوه من پس دائمى است و امّا شب من پس بى‏خواب گردانيده شده است تا اين كه اراده كند خداى (-  تعالى- ) از براى من سراى بهشتى را كه تو در ان اقامه و سكنى دارى و زود است كه خبر مى‏دهد تو را دختر تو پس نهايت برسان از او سؤال را و خبر بگير حال مرا كه چه كردند امّت تو در حقّ من اين است ماجرا و حال آن كه طولى نكشيده است زمان رحلت تو و خالى نشده است زمانه از ياد تو و سلام خدا باد بر شما دو بزرگوار مانند سلام كسى كه وداع كند دوست خود را نه اين كه خشم دارنده و ملالت دارنده باشد از ملاقات پس اگر باز گردم از زيارت‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص  186

شما پس نيست از روى دلتنگى و اگر درنگ كنم در زيارت پس نيست از روى بدگمانى باجرى كه وعده كرده است خداى (-  تعالى- ) بان صبر كنندگان را يعنى نيست از روى نارضائى بقضا و نا شكيبائى بلكه از جهة شدّت محبّت است

الخطبة 194

و من كلام له (علیه السلام)يعنى از كلام امير المؤمنين عليه السّلام است ايّها النّاس انّما الدّنيا دار مجاز و الاخرة دار قرار فخذوا من ممرّكم لمقرّكم و لا تهتكوا استاركم عند من يعلم اسراركم و اخرجوا من الدّنيا قلوبكم من قبل ان تخرج منها أبدانكم ففيها اختبرتم و لغيره خلقتم انّ المرء اذا هلك قال النّاس ما ترك و قالت الملائكة ما قدّم للّه ابائكم فقدّموا بعضا يكن لكم و لا تخلفوا كلّا فيكون عليكم يعنى اى مردمان نيست دنيا مگر سراى درگذشتن و نيست اخرت مگر سراى ارام گرفتن پس بگيريد از جاى گذر شما اذوقه از براى جاى قرار شما و پاره نكنيد پردهاى عفّت شما را در نزد كسى كه ميداند پنهانيهاى شما را كه اعتقادات شما باشد و بيرون ببريد و بكنيد از دنيا دلهاى شما را پيش از اين كه بيرون ببرند از دنيا بدنهاى شما را پس در دنيا آزموده شديد بتكاليف و از براى غير دنيا كه اخرت باشد خلق شديد بتحقيق كه مرد در وقتى كه مرد مردمان مى‏گويند كه چه چيز گذاشت از براى وارث و مى‏گويند ملائكه كه چه چيز پيش فرستاد از براى خود از براى خدا باد پدران شما يعنى خدا رحمت كند پدران شما را پس پيش فرستيد اقلّا بعضى از اموال را و انفاق كنيد در راه خدا تا اين كه بشود منفعت و ذخيره از براى مال شما و وامگذاريد در دنيا تمام اموال شما را كه تا باشد وزر و وبال بر شما

الخطبة 195

و من كلام له (علیه السلام)كان كثيرا مّا ينادى به اصحابه يعنى از كلام امير المؤمنين عليه السّلام است كه در بسيارى از اوقات بود كه ندا ميكرد باين كلام مصاحبان خود را تجهّزوا رحمكم اللّه فقد نودى فيكم بالرّحيل و اقلّوا العرجة على الدّنيا و انقلبوا بصالح ما بحضرتكم من الزّاد فانّ امامكم عقبة كئودا و منازل مخوفة مهولة لا بدّ من الورود عليها و الوقوف عندها يعنى ساز راه كنيد رحمت كند شما را خداى (-  تعالى- ) پس بتحقيق كه ندا كرده شد در ميان شما بكوچ كردن و اندك گردانيد اقامه و ماندن در دنيا را و باز گرديد بسوى اخرت نا شايسته آن چه در پيش شما است از توشه اخرت پس بتحقيق كه پيش روى شما است گردنگاه دشوار رفتار و منزلهاى ترسناك هولناك كه ناچار است از وارد شدن بر انها و ايستادن در نزد انها و اعلموا انّ ملاحظة المنيّة نحوكم دانية و كانّكم بمخالبها و قد نشبت فيكم و قد دهمتكم منها مفظعات الامور و معضلات المحذور فقطّعوا علائق الدّنيا و استظهروا بزاد التّقوى يعنى بدانيد كه نگريستنهاى مرگ بجانب شما است نزديكست بشما و گويا كه شما در چنگال مرگيد و بتحقيق كه در آويخته بشما و بتحقيق كه ناگاه در امده است شما را از جهة مرگ كارهاى گران و محذورات مشكله پس ببريد علاقهاى دنيا را اطراف قوّت كنيد بتوشه پرهيزكارى

الخطبة 196

و من كلام له (علیه السلام)كلّم به طلحة و زبيرا بعد بيعته بالخلافة و قد عتبا من ترك مشهورتهما و الاستعانة فى الامور بهما يعنى از كلام امير المؤمنين عليه السّلام است كه تكلّم كرد بان طلحه و زبير را بعد از بيعت كردن باو بخلافت و حال آن كه سرزنش مى‏كردند بر او از جهة مشورت نكردن با ايشان و يارى نخواستن از ايشان در كارهاى خلافت لقد نقمتما يسيرا و ارجأتما كثيرا الا تخبرانى اىّ شي‏ء لكما فيه حقّ دفعتكما عنه و اىّ قسم استاثرت عليكما به ام اىّ حقّ رفعه الىّ احد من المسلمين ضعفت عنه ام جهلته ام اخطأت بابه يعنى هر اينه خشمگين شديد از جهة چيزى اندك و سهل كه مشورت نكردن با شما باشد و بتأخير انداختيد و پس برديد خير و منفعت دينى بسيارى را ايا خبر نمى‏دهيد شما دو نفر مرا كه چه چيز از براى شما بود در ان حقّى كه من باز داشتم شما را از ان و كدام حظّ و نصيب است كه برگزيدم خود را بر شما در ان يا كدام حقّى است كه رسانيد او را بمن احدى از مسلمانان كه سست بودم از انفاذ ان يا نادان بودم حكم او را يا خطا كردم در باره ان و اللّه ما كانت لى فى الخلافة رغبة و لا فى الولاية اربة و لكنّكم دعوتمونى اليها و حملتمونى عليها فلمّا افضت الىّ نظرت الى كتاب اللّه و ما وضع لنا و امرنا بالحكم به فاتّبعته و ما استسنّ النّبىّ ( صلی علیه و آله و السلام)فاقتديته فلم احتج فى ذلك الى رأيكما و لا رأى غيركما و لا وقع حكم جهلته فاستشيركما و اخوانى من المسلمين و لو كان ذلك لم ارغب عنكم و لا عن غيركما يعنى سوگند بخدا كه نبود از براى من بتقريب بسيارى منافقين و كمى ياوران و مخلصان در خلافت رغبتى و خواهشى و نه در امارت حاجتى و لكن شما خوانديد مرا بسوى خلافت و بار كرديد مرا بر خلافت پس وقتى كه رسيد بمن خلافت نگاه كردم بسوى كتاب خدا و بآنچه قرار داده است از براى ما و امر كرده است ما را بحكم كردن بان پس متابعت و پيروى كردم او را و آن چه را كه گردانيده بود پيغمبر ( صلی علیه و آله و السلام)سنّت و طريقه پس اقتدا كردم او را پس محتاج نشدم در هيچ يك از كتاب و سنّت بسوى تدبير شما و نه تدبير غير شما و واقع نشد حكمى كه من ندانستم او را پس طلب كنم شور با شما و شور با برادران از مسلمانان را و چنانچه بود احتياج رو نمى‏گردانيدم از شما و نه از غير شما و امّا ما ذكرتما من امر الاسوة فانّ ذلك امر لم احكم انا فيه برائى و لا ولّيته هوى منّى بل وجدت و أنتما ما جاء به رسول اللّه ( صلی علیه و آله و السلام)قد فزع منه فلم احتجّ اليكما فيما قد فزع اللّه من قسمه و امضى فيه حكمه فليس لكما و اللّه عندى و لا لغيركما فى هذا عتبى اخذ اللّه بقلوبنا و قلوبكم الى الحقّ و الهمنا و ايّاكم الصّبر ثمّ قال (علیه السلام)رحم اللّه رجلا راى حقّا فاعان عليه او راى جورا فردّه و كان عونا بالحقّ على صاحبه يعنى و امّا آن چه را كه مذكور كرديد شما از امر مساوى كردن شما

قبل فهرست بعد