قبل | فهرست | بعد |
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 227
به خدا سوگند، دوست داشتم كه خدا ميان من و شما جدايى اندازد، و مرا به كسى كه نسبت به من سزاوارتر است ملحق فرمايد. به خدا سوگند، آنان مردمى بودند، نيك انديش، ترجيح دهنده بردبارى، گويندگان حق، و ترك كنندگان ستم. پيش از ما به راه راست قدم گذاشته و شتابان رفتند و در به دست آوردن زندگى جاويدان آخرت و كرامت گوارا، پيروز شدند.
آگاه باشيد، به خدا سوگند پسركى از طايفه ثقيف (حجّاج بن يوسف) بر شما مسلّط مىگردد كه هوسباز و گردن كش و ستمگر است، سبزه زارهاى «اموال و داراييها» شما را مىچرد و چربى شما را آب مىكند. ابو وذحه: بس كن.
(وذحه، نوعى سوسك است، چون ماجرايى با حجّاج دارد، او را «ابو وذحه» خطاب فرمود، كه اينجا جاى آوردن آن نيست «مىگويند وذحه، سوسك مخصوصى است حجّاج را گزيد كه بدنش ورم كرد و مرد»)
نه اموال خود را در راه خدايى كه آن مالها را روزى شما كرد مىبخشيد، نه جانها را در راه خداى جان آفرين به خطر مىافكنيد دوست داريد مردم براى خدا شما را گرامى دارند امّا خودتان مردم را در راه خدا گرامى نمىداريد از فرود آمدن در خانههاى گذشتگان عبرت گيريد، و از جدايى با نزديكترين برادران و دوستان پند پذيريد.
شما ياران حق و برادران دينى من مىباشيد، در روز جنگ چون سپر محافظ دور كننده ضربتها، و در خلوتها محرم اسرار منيد، با كمك شما پشت كنندگان به حق را مىكوبم و به راه مىآورم، و فرمانبردارى استقبال كنندگان را اميدوارم، پس مرا، با خير خواهى خالصانه، و سالم از هر گونه شك و ترديد، يارى كنيد. به خدا سوگند من به مردم از خودشان سزاوارترم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 229
(پس از جنگ صفین و نهروان، در سال 38 هجرى مردم را براى سركوبى معاويه فراخواند، سكوت كردند. فرمود شما را چه شده، آيا لال هستيد گروهى گفتند اى امير المؤمنين، اگر تو حركت كنى با تو حركت مىكنيم).
شما را چه مىشود هرگز ره رستگارى نپوييد و به راه عدل هدايت نگرديد آيا در چنين شرايطى سزاوار است كه من از شهر خارج شوم هم اكنون بايد مردى از شما كه من از شجاعت و دلاورى او راضى و به او اطمينان داشته باشم، به سوى دشمن كوچ كند.
و براى من سزاوار نيست كه لشكر و شهر و بيت المال و جمع آورى خراج و قضاوت بين مسلمانان، و گرفتن حقوق درخواست كنندگان را رها سازم، آنگاه با دستهاى بيرون روم، و به دنبال دستهاى به راه افتم، و چونان تير نتراشيده در جعبهاى خالى به اين سو و آن سو سرگردان شوم من چونان محور سنگ آسياب، بايد بر جاى خود استوار بمانم تا همه امور كشور، پيرامون من و به وسيله من به گردش در آيد، اگر من از محور خود دور شوم مدار آن بلرزد و سنگ زيرين آن فرو ريزد به حقّ خدا سوگند كه اين پيشنهاد بدى است به خدا سوگند اگر اميدوارى به شهادت در راه خدا را نداشتم، پاى در ركاب كرده از ميان شما مىرفتم، و شما را نمىطلبيدم چندان كه باد شمال و جنوب مىوزد، زيرا شما بسيار طعنه زن، عيب جو، رويگردان از حق، و پر مكر و حيلهايد. ما دام كه افكار شما پراكنده است فراوانى تعداد شما سودى ندارد، من شما را به راه روشنى بردم كه جز هلاك خواهان، هلاك نگردند، آن كس كه استقامت كرد به سوى بهشت شتافت و آن كس كه لغزيد در آتش سرنگون شد.
به خدا سوگند تبليغ رسالتها، وفاى به پيمانها، و تفسير اوامر و هشدارهاى الهى به من آموزش داده شده، درهاى دانش و روشنايى امور انسانها نزد ما اهل بيت پيامبر عليهم السّلام است. آگاه باشيد كه قوانين دين يكى و راههاى آن آسان و راست است، كسى كه از آن برود به قافله و سر منزل رسد، و غنيمت برد، و هر كس كه از آن راه نرود گمراه شده پشيمان گردد. مردم براى آن روز كه زاد و توشه ذخيره مىكنند، و اسرار آدميان فاش مىگردد، عمل كنيد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 231
كسى كه از خرد خويش بهرمند نگردد براى پند گرفتن از عقل و فكر ديگران عاجزتر است، كه آن غائب براى كمك كردن از عقل حاضر او ناتوان تر است. از آتشى بپرهيزيد كه حرارتش شديد، و عمق آن ناپيدا، و زيور آن غل و زنجير، آشاميدنى آن زرد آب و چرك جوشان است. آگاه باشيد نام نيكى كه خدا براى كسى ميان مردم قرار دهد، بهتر از مالى است كه براى ديگران باقى مىگذارد كه او را ستايش نمىكنند.
(پس از پذيرش «حكميّت» در صفيّن، يكى از ياران گفت: ما را از حكميّت نهى فرمودى، سپس پذيرفتى و داور تعيين كردى ما نمىدانيم كدام يك از اين دو كار درست است امام دست بر روى دست كوبيد و با تأسف فرمود)
اين سزاى كسى است كه بيعت با امام خود را ترك گويد، و پيمان بشكند. به خدا سوگند، هنگامى كه شما را به جنگ با معاويه فراخواندم، خوشايندتان نبود، ولى خداوند خير شما را در آن قرار داده بود، اگر مقاومت مىكرديد، شما را راهنمايى مىكردم و اگر به انحراف مىرفتيد شما را به راه راست برمىگرداندم، اگر سر باز مىزديد، دوباره شما را براى مبارزه آماده مىكردم، در آن صورت وضعيّتى مطمئن داشتيم. امّا دريغ، با كدام نيرو بجنگم و به چه كسى اطمينان كنم شگفتا، مىخواهم به وسيله شما بيمارىها را درمان كنم ولى شما درد بى درمان من شدهايد، كسى را مىمانم كه خار در پايش رفته و با خار ديگرى مىخواهد آن را بيرون كشد، در حالى كه مىداند خار در تن او بيشتر شكند و بر جاى ماند. خدايا طبيب اين درد مرگبار به جان آمده، و آب رسان اين شوره زار ناتوان شده است.
كجا هستند مردمى كه به اسلام دعوت شده و پذيرفتند، قرآن تلاوت كردند و معانى آيات را شناختند، به سوى جهاد بر انگيخته شده چونان شترى كه به سوى بچّه خود روى مىآورد شيفته جهاد گرديدند، شمشيرها از نيام بر آوردند، و گرداگرد زمين را گروه گروه، صف به صف، احاطه كردند، بعضى شهيد، و برخى نجات يافتند. هيچ گاه از زنده ماندن كسى در ميدان جنگ شادمان نبودند، و در مرگ شهيدان نيازى به تسليت نداشتند، با گريههاى طولانى از ترس خدا، چشمهايشان ناراحت، و از روزهدارى فراوان، شكمهايشان لاغر و به پشت چسبيده بود. لبهايشان از فراوانى دعا خشك، و رنگهاى صورت از شب زندهدارىها زرد، و بر چهرههايشان غبار خشوع و فروتنى نشسته بود. آنان برادران من هستند كه رفتهاند، و بر ماست كه تشنه ملاقاتشان باشيم، و از اندوه و فراقشان انگشت حسرت به دندان بگيريم.
همانا شيطان، راههاى خود را به شما آسان جلوه مىدهد، تا گرههاى محكم دين شما را يكى پس از ديگرى بگشايد، و به جاى وحدت و هماهنگى، بر پراكندگى شما بيفزايد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 233
از وسوسه و زمزمه و فريب كارى شيطان روى گردانيد، و نصيحت آن كس را كه خيرخواه شماست گوش كنيد، و به جان و دل بپذيريد.
(پس از پافشارى خوارج در شورشگرى، امام عليه السّلام به قرارگاهشان رفت و خطاب به جمع خوارج فرمود:) آيا همه شما در جنگ صفین بوديد گفتند بعضى بوديم و برخى حضور نداشتيم. فرمود: به دو گروه تقسيم شويد، تا متناسب با هر كدام سخن گويم.
دو دسته شدند، امام ندا در داد كه: ساكت باشيد، به حرفهايم گوش فرا دهيد و با جان و دل به سوى من توجّه كنيد، و هر كس را براى گواهى سوگند دادم با علم گواهى دهد. آنگاه سخنان طولانى مطرح فرمود كه (برخى از آن خطبه اين است)
آنگاه كه شاميان در گرما گرم جنگ، و در لحظههاى پيروزى ما، با حيله و نيرنگ، و مكر و فريب كارى قرآنها را بر سر نيزه بلند كردند شماها نگفتيد كه: «شاميان، برادران ما و هم آيين ما هستند از ما مىخواهند از خطاى آنان بگذريم. و راضى به حاكميّت كتاب خدا شدهاند، نظر ما اين است كه حرفشان را قبول كنيم و از آنان دست برداريم» امّا من به شما گفتم كه: اين توطئه، ظاهرش ايمان و باطن آن دشمنى و كينه توزى است، آغاز آن رحمت و پايان آن پشيمانى است، پس در همين حال به مبارزه ادامه دهيد، و از راهى كه در پيش گرفتهايد منحرف نشويد، و در جنگ دندان بر دندان فشاريد، و به نداى ندا دهند اى گوش ندهيد، زيرا اگر پاسخ داده شوند گمراه كنندهاند، و اگر رها گردند خوار و ذليل شوند، كه همواره چنين بود. امّا دريغ شماها را ديدم كه به خواستههاى شاميان گردن نهاديد، و حكميّت را پذيرفتيد سوگند به خدا اگر از آن سرباز مىزدم مسئول پىآمدهاى آن نبودم، و خدا گناه آن را در پرونده من نمىافزود. به خدا سوگند اگر هم حكميّت را مىپذيرفتم به اين كار سزاوار پيروى بودم زيرا قرآن با من است، از آن هنگام كه يار قرآن گشتم از آن جدا نشدم.
ما با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بوديم، و همانا جنگ و كشتار گرداگرد پدران، فرزندان، برادران و خويشاوندان ما دور مىزد، امّا از وارد شدن هر مصيبت و شدّتى جز بر ايمان خود نمىافزوديم، و بيشتر در پيمودن راه حق، و تسليم بودن برابر اوامر الهى، و شكيبايى بر درد جراحتهاى سوزان، مصمّم مىشديم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 235
امّا امروز با پيدايش زنگارها در دين، كژىها و نفوذ شبههها در افكار، تفسير و تأويل دروغين در دين، با برادران مسلمان خود به جنگ خونين كشانده شديم، پس هر گاه احساس مىكنيم چيزى باعث وحدت ماست و به وسيله آن با يكديگر نزديك مىشويم، و شكافها را پر و باقى مانده پيوندها را محكم مىكنيم، به آن تمايل نشان مىدهيم، آن را گرفته و ديگر راه را ترك مىگوييم.
هر كدام از شما در صحنه نبرد با دشمن، در خود شجاعت و دلاورى احساس كرد، و برادرش را سست و ترسو يافت، به شكرانه اين برترى بايد از او دفاع كند، آنگونه كه از خود دفاع مىكند، زيرا اگر خدا بخواهد او را چون شما دلاور و شجاع گرداند. همانا مرگ به سرعت در جستجوى شماست، آنها كه در نبرد مقاومت دارند، و آنها كه فرار مىكنند، هيچ كدام را از چنگال مرگ رهايى نيست و همانا گرامىترين مرگها كشته شدن در راه خداست. سوگند به آن كس كه جان پسر ابو طالب در دست اوست، هزار ضربت شمشير بر من آسانتر است از مرگ در بستر استراحت، در مخالفت با خداست.
گويى شما را در برخى از حملهها، در حال فرار، ناله كنان چون گلّهاى از سوسمار مىنگرم كه نه حقّى را باز پس مىگيريد، و نه ستمى را باز مىداريد، اينك اين شما و اين راه گشوده، نجات براى كسى است كه خود را به ميدان افكنده به مبارزه ادامه دهد، و هلاكت از آن كسى است كه سستى ورزد.
زره پوشيدهها را در پيشاپيش لشكر قرار دهيد، و آنها كه كلاه خود ندارند، در پشت سر قرار گيرند، دندانها را در نبرد روى هم بفشاريد، كه تأثير ضربت شمشير را بر سر كمتر مىكند، در برابر نيزههاى دشمن، پيچ و خم به خود دهيد كه نيزهها را مىلغزاند و كمتر به هدف اصابت مىكند، چشمها را فرو خوابانيد، كه بر دليرى شما مىافزايد. و دل را آرام مىكند، صداها را آهسته و خاموش سازيد كه سستى را مىزدايد. پرچم لشكر را بالا داريد و پيرامون آن را خالى مگذاريد و جز به دست دلاوران و مدافعان سر سخت خود نسپاريد،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 237
زيرا آنان كه در حوادث سخت ايستادگى مىكنند، از پرچمهاى خود بهتر پاسدارى مىنمايند و آن را در دل لشكر نگاه مىدارند، و از هر سو، از پيش و پس و اطراف، مراقب آن مىباشند، نه از آن عقب مىمانند كه تسليم دشمن كنند و نه از آن پيشى مىگيرند كه تنها رهايش سازند. هر كس بايد برابر حريف خود بايستد و كار او را بسازد و به يارى برادر خود نيز بشتابد، و مبارزه با حريف خود را به برادر مسلمان خود وامگذارد كه او در برابر دو حريف، قرار گيرد، حريف خود، و حريف برادرش.
به خدا سوگند اگر از شمشير دنيا فرار كنيد از شمشير آخرت سالم نمىمانيد، شما بزرگان عرب و شرافتمندان برجستهايد، در فرار از جنگ، خشم و غضب الهى و ذلّت هميشگى و ننگ جاويدان قرار دارد، فرار كننده بر عمر خود نمىافزايد و بين خود و روز مرگش مانعى ايجاد نخواهد كرد. كيست كه شتابان و با نشاط با جهاد خويش به سوى خدا حركت كند چونان تشنه كامى كه به سوى آب مىرود بهشت در سايه نيزههاى دلاوران است، امروز در هنگامه نبرد آنچه در دلها و سر زبانهاست آشكار مىشود. به خدا سوگند كه من به ديدار شاميان در ميدان نبرد شيفتهترم تا آنان بر بازگشت به خانههاشان كه انتظار آن را مىكشند. بار خدايا اگر شاميان از حق روى گرداندند جمعشان را پراكنده، و در ميانشان اختلاف و تفرقه بيفكن، و آنان را براى خطاكاريشان به هلاكت رسان.
همانا شاميان، بدون ضربت نيزههايى پياپى هرگز از جاى خود خارج نشوند، ضرباتى كه بدنهايشان را سوراخ نمايد، چنانكه وزش باد از اين سو فرو شده بدان سو در آيد، ضربتى كه كاسه سر را بپراكند، و استخوانهاى بدن را خرد، و بازوها و پاها را قطع و به اطراف پخش كند آنان دست بر نمىدارند تا آنگاه كه دستههاى لشكر پياپى بر آنان حمله كنند و آنها را تيرباران نمايند، و سواران ما هجوم آورند، و صفهايشان را درهم شكنند، و لشكرهاى عظيم، پشت سر لشكرهاى انبوه، آنها را تا شهرهايشان عقب برانند، و تا اسبها، سرزمينشان را كه روى در روى يكديگر قرار دارد، و اطراف چراگاهايشان، و راههاى آنان را، زير سم بكوبند.
(در پاسخ خوارج كه ماجراى حكميّت را نمىپذيرفتند قبل از ورود به شهر در نزديكى كوفه فرمود)
ما افراد را داور قرار نداديم، تنها قرآن را به حكميّت «داروى» انتخاب كرديم (كه آنها بر سر نيزه كرده و داورى آن را مىخواستند) اين قرآن، خطّى است نوشته شده كه ميان دو جلد پنهان است، زبان ندارد تا سخن گويد، و نيازمند به كسى است كه آن را ترجمه كند، و همانا انسانها مىتوانند از آن سخن گويند،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 239
و هنگامى كه شاميان ما را دعوت كردند تا قرآن را ميان خويش داور گردانيم، ما گروهى نبوديم كه به كتاب خداى سبحان پشت كنيم، در حالى كه خداى بزرگ فرمود: «اگر در چيزى خصومت كرديد آن را به خدا و رسول باز گردانيد» باز گرداندن آن به خدا اين است كه كتاب او را به داورى بپذيريم، و باز گرداندن به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اين است كه سنّت او را انتخاب كنيم، پس اگر از روى راستى به كتاب خدا داورى شود، ما از ديگر مردمان به آن سزاوارتريم، و اگر در برابر سنّت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تسليم باشند ما بدان اولى و برتريم. امّا سخن شما كه چرا ميان خود و آنان براى حكميّت (داورى) مدّت تعيين كردى من اين كار را كردم تا نادان خطاى خود را بشناسد، و دانا بر عقيده خود استوار بماند، و اينكه شايد در اين مدّت آشتى و صلح، خدا كار امّت را اصلاح كند و راه تحقيق و شناخت حق باز باشد، تا در جستجوى حق شتاب نورزند، و تسليم اوّلين فكر گمراه كننده نگردند.
همانا برترين مردم در پيشگاه خدا كسى است كه عمل به حق در نزد او دوست داشتنىتر از باطل باشد، هر چند از قدر او بكاهد و به او زيان رساند، و باطل به او سود رساند و بر قدر او بيفزايد. مردم چرا حيران و سرگردانيد و از كجا به اينجا آورده شديد آماده شويد براى حركت به سوى شاميانى كه از حق روى گرداندند و آن را نمىبينند، و به ستمگرى روى آورده حاضر به پذيرفتن عدالت نيستند، از كتاب خدا فاصله گرفتند، و از راه راست منحرف گشتند افسوس اى كوفيان شما وسيلهاى نيستيد كه بشود به آن اعتماد كرد، و نه ياوران عزيزى كه بتوان به دامن آنها چنگ زد شما بد نيروهايى در افروختن آتش جنگ هستيد، نفرين بر شما. چقدر از دست شما ناراحتى كشيدم، يك روز آشكارا با آواز بلند شما را به جنگ مىخوانم و روز ديگر آهسته در گوش شما زمزمه دارم، نه آزاد مردان راستگويى هستيد به هنگام فراخواندن و نه برادران مطمئنّى براى راز دارى هستيد.
(به امام گفتند كه مردم به دنيا دل بستهاند، معاويه با هدايا و پولهاى فراوان آنها را جذب مىكند شما هم از اموال عمومى به اشراف عرب و بزرگان قريش ببخش و از تقسيم مساوى بيت المال دست بردار تا به تو گرايش پيدا كنند)
آيا به من دستور مىدهيد براى پيروزى خود، از جور و ستم در باره امّت اسلامى كه بر آنها ولايت دارم، استفاده كنم به خدا سوگند، تا عمر دارم، و شب و روز برقرار است، و ستارگان از پى هم طلوع و غروب مىكنند، هرگز چنين كارى نخواهم كرد اگر اين اموال از خودم بود به گونهاى مساوى در ميان مردم تقسيم مىكردم تا چه رسد كه جزو اموال خداست آگاه باشيد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 241
بخشيدن مال به آنها كه استحقاق ندارند، زياده روى و اسراف است، ممكن است در دنيا مقام بخشنده آن را بالا برد، امّا در آخرت پست خواهد كرد، در ميان مردم ممكن است گرامىاش بدارند، امّا در پيشگاه خدا خوار و ذليل است. كسى مالش را در راهى كه خدا اجازه نفرمود مصرف نكرد و به غير اهل آن نپرداخت جز آن كه خدا او را از سپاس آنان محروم فرمود، و دوستى آنها را متوجّه ديگرى ساخت، پس اگر روزى بلغزد و محتاج كمك آنان گردد، بدترين رفيق و سرزنش كنندهترين دوست خواهند بود.
(قبل از جنگ نهروان در سال 37 هجرى در ردّ اعتقادات خوارج ايراد كرد، خوارج عقيده داشتند: كسى كه گناه كبيره انجام دهد كافر و از اسلام خارج شده است، مگر توبه كند و دوباره مسلمان گردد)
پس اگر چنين مىپنداريد كه من خطا كرده و گمراه شدم، پس چرا همه امّت محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را به گمراهى من گمراه مىدانيد و خطاى مرا به حساب آنان مىگذاريد و آنان را براى خطاى من كافر مىشماريد شمشيرها را بر گردن نهاده، كور كورانه فرود مىآوريد و گناهكار و بىگناه را به هم مخلوط كرده همه را يكى مىپنداريد در حالى كه شما مىدانيد، همانا رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم زناكارى را كه همسر داشت سنگسار كرد، سپس بر او نماز گزارد، و ميراثش را به خانوادهاش سپرد، و قاتل را كشت و ميراث او را به خانوادهاش بازگرداند، دست دزد را بريد و زناكارى را كه همسر نداشت تازيانه زد، و سهم آنان را از غنائم مىداد تا با زنان مسلمان ازدواج كنند. پس پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آنها را براى گناهانشان كيفر مىداد، و حدود الهى را بر آنان جارى مىساخت، امّا سهم اسلامى آنها را از بين نمىبرد، و نام آنها را از دفتر مسلمين خارج نمىساخت. (پس با انجام گناهان كبيره كافر نشدند) شما (خوارج)، بدترين مردم و آلت دست شيطان، و عامل گمراهى اين و آن مىباشيد.
به زودى دو گروه نسبت به من هلاك مىگردند: دوستى كه افراط كند و به غير حق كشانده شود، و دشمنى كه در كينه توزى با من زياده روى كرده به راه باطل در آيد. بهترين مردم نسبت به من گروه ميانه رو هستند. از آنها جدا نشويد، همواره با بزرگترين جمعيّتها باشيد كه دست خدا با جماعت است . از پراكندگى بپرهيزيد، كه انسان تنها بهره شيطان است آنگونه كه گوسفند تنها طعمه گرگ خواهد بود، آگاه باشيد هر كس كه مردم را به اين شعار «تفرقه و جدايى» دعوت كند او را بكشيد هر چند كه زير عمامه من باشد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 243
اگر به آن دو نفر (ابو موسى و عمرو عاص) رأى به داورى داده شد، تنها براى اين بود كه آنچه را قرآن زنده كرد زنده سازند، و آنچه را قرآن مرده خواند، بميرانند، زنده كردن قرآن اين است كه دست وحدت به هم دهند و به آن عمل نمايند، و ميراندن، از بين بردن پراكندگى و جدايى است، پس اگر قرآن ما را به سوى آنان بكشاند آنان را پيروى مىكنيم، و اگر آنان را به سوى ما سوق داد بايد اطاعت كنند. پدر مباد شما را من شرّى براه نيانداخته، و شما را نسبت به سرنوشت شما نفريفته، و چيزى را بر شما مشتبه نساختهام، همانا رأى مردم شما بر اين قرار گرفت كه دو نفر را براى داورى انتخاب كنند، ما هم از آنها پيمان گرفتيم كه از قرآن تجاوز نكنند، امّا افسوس كه آنها عقل خويش را از دست دادند، حق را ترك كردند در حالى كه آن را به خوبى مىديدند، چون ستمگرى با هوا پرستى آنها سازگار بود با ستم همراه شدند، ما پيش از داورى ظالمانهشان با آنها شرط كرديم كه به عدالت داورى كنند و بر أساس حق حكم نمايند، امّا به آن پاى بند نماندند.
(از اين سخنرانى در سال 36 هجرى پس از جنگ جمل در شهر بصره در بيان حوادث سخت آينده ايراد شد)
اى أحنف گويا من او را مىبينم كه با لشكرى بدون غبار و سر و صدا، و بدون حركات لگامها، و شيهه اسبان، به راه افتاده، زمين را زير قدمهاى خود چون گام شتر مرغان در مىنوردند، پس واى بر كوچههاى آباد و خانههاى زينت شده بصره كه بالهايى چونان بال كركسان و ناودانهايى چون خرطومهاى پيلان دارد واى بر اهل بصره كه بر كشتگان آنان نمىگريند، و از گمشدگانشان كسى جستجو نمىكند، من دنيا را به رو، بر زمين كوبيده و چهرهاش را به خاك ماليدم، و پيش از آنچه ارزش دارد، بهايش ندادهام، و با ديدهاى كه سزاوار است به آن نگريستهام.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 245
گويا آنان را مىبينم كه با رخسارى چونان سپرهاى چكّش خورده، لباسهايى از ديباج و حرير پوشيده، كه اسبهاى اصيل را يدك مىكشند و آنچنان كشتار و خونريزى دارند كه مجروحان از روى بدن كشتگان حركت مىكنند و فراريان از اسير شدگان كمترند. (يكى از اصحاب گفت: اى امير مؤمنان تو را علم غيب دادند امام عليه السّلام خنديد و به آن مرد كه از طايفه بنى كلب بود فرمود)
اى برادر كلبى اين اخبارى كه اطّلاع مىدهم علم غيب نيست ، علمى است كه از دارنده علم غيب (پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) آموختهام، همانا علم غيب علم قيامت است، و آنچه خدا در گفته خود آورده كه: «علم قيامت در نزد خداست، خدا باران را نازل كرده و آنچه در شكم مادران است مىداند، و كسى نمىداند كه فردا چه خواهد كرد و در كدام سرزمين خواهد مرد» پس خداوند سبحان، از آنچه در رحم مادران است، از پسر يا دختر، از زشت يا زيبا ، سخاوتمند يا بخيل، سعادتمند يا شقى آگاه است، و از آن كسى كه آتشگيره آتش جهنّم است يا در بهشت همسايه و دوست پيامبران عليهم السّلام است، از همه اينها آگاهى دارد. اين است آن علم غيبى (ذاتى) كه غير از خدا كسى نمىداند. جز اينها، علومى است كه خداوند به پيامبرش تعليم داده (علم غيب اكتسابى) و او به من آموخته است، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم براى من دعا كرد كه خدا اين دسته از علوم و اخبار را در سينهام جاى دهد و اعضاء و جوارح بدن من از آن پر گردد.
(در اين خطبه امام عليه السّلام در باره اندازهها و مقياسها صحبت فرمود، چون سيّد رضى بخشى از سخنرانى را آورده است همه مباحث مربوط به مقياسها در اينجا نيامده است)
بندگان خدا شما و آنچه از اين دنيا آرزومنديد، مهمانانى هستيد كه مدّتى معيّن براى شما قرار داده شده، بدهكارانى هستيد كه مهلت كوتاهى در پرداخت آن داريد، و اعمال شما همگى حفظ مىشود، چه بسيارند تلاشگرانى كه به جايى نرسيدند، و زحمتكشانى كه زيان ديدند. در روزگارى هستيد كه خوبى به آن پشت كرده و مىگذرد، و بدى بدان روى آورده، پيش مىتازد، و طمع شيطان در هلاكت مردم بيشتر مىگردد. هم اكنون روزگارى است كه ساز و برگ شيطان تقويت شده، نيرنگ و فريبش همگانى، و به دست آوردن شكار براى او آسان است. به هر سو مىخواهى نگاه كن آيا جز فقيرى مىبينى كه با فقر دست و پنجه نرم مىكند يا ثروتمندى كه نعمت خدا را كفران كرده و با بخل ورزيدن در اداء حقوق الهى، ثروت فراوانى گرد آورده است يا سركشى كه گوش او از شنيدن پند و اندرزها كر است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 247
كجايند خوبان و صالحان شما كجايند آزاد مردان و سخاوتمندان شما كجايند پرهيزكاران در كسب و كار كجايند پاكيزگان در راه و رسم مسلمانى آيا جز اين است كه همگى رخت بستند و رفتند و از اين جهان پست و گذران و تيره كننده عيش و شادمانى گذشتند مگر نه اين است كه شما وارث آنها بر جاى آنان تكيه زديد، و در ميان چيزهاى بى ارزش قرار داريد كه لبهاى انسان به نكوهش آن مىجنبد تا قدر آنها را كوچك شمرده و براى هميشه يادشان فراموش گردد. پس در اين نگرانىها بايد گفت: «الَّذِينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قالُوا إِنَّا». فساد آشكار شد، نه كسى باقى مانده كه كار زشت را دگرگون كند، و نه كسى كه از نافرمانى و معصيت باز دارد. شما با چنين وضعى مىخواهيد در خانه قدس الهى و جوار رحمت پروردگارى قرار گيريد و عزيزترين دوستانش باشيد هرگز خدا را نسبت به بهشت جاويدانش نمىتوان فريفت، و جز با عبادت، رضايت او را نمىتوان به دست آورد. نفرين بر آنان كه امر به معروف مىكنند و خود ترك مىنمايند، و نهى از منكر دارند و خود مرتكب آن مىشوند.
(در سال 30 هجرى وقتى كه عثمان، حضرت ابا ذر را به بيابان خشك ربذه تبعيد مىكرد، فرمانى صادر كرد كه كسى حق ندارد او را بدرقه كند. امام عليه السّلام و فرزندانش اعتنايى به آن نكرده و ابا ذر را بدرقه كردند. ايشان به هنگام بدرقه او فرمود)
اى ابا ذر همانا تو براى خدا به خشم آمدى، پس اميد به كسى داشته باش كه به خاطر او غضبناك شدى، اين مردم براى دنياى خود از تو ترسيدند، و تو بر دين خويش از آنان ترسيدى، پس دنيا را كه به خاطر آن از تو ترسيدند به خودشان واگذار، و با دين خود كه براى آن ترسيدى از اين مردم بگريز. اين دنيا پرستان چه محتاجند به آنچه كه تو آنان را از آن ترساندى، و چه بى نيازى از آنچه آنان تو را منع كردند. و به زودى خواهى يافت كه چه كسى فردا سود مىبرد و چه كسى بر او بيشتر حسد مىورزند اگر آسمان و زمين درهاى خود را بر روى بندهاى ببندند و او از خدا بترسد، خداوند راه نجاتى از ميان آن دو براى او خواهد گشود. آرامش خود را تنها در حق جستجو كن، و جز باطل چيزى تو را به وحشت نيندازد. اگر تو دنياى اين مردم را مىپذيرفتى، تو را دوست داشتند، و اگر سهمى از آن بر مىگرفتى دست از تو بر مىداشتند.
(اين خطبه در منبر كوفه ايراد شد و به خطبه «منبريّه» معروف است كه در آن علل پذيرش حكومت و صفات يك رهبر عادل را بيان مىدارد)
اى مردم رنگارنگ، و دلهاى پريشان و پراكنده، كه بدنهايشان حاضر و عقلهايشان از آنها غايب و دور است من شما را به سوى حق مىكشانم، امّا چونان بزغالههائى كه از غرّش شير فرار كنند مىگريزيد هيهات كه با شما بتوانم تاريكى را از چهره عدالت بزدايم، و كجىهاى را كه در حق راه يافته است نمايم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 249
خدايا تو مىدانى كه جنگ و درگيرى ما براى به دست آوردن قدرت و حكومت و دنيا و ثروت نبود، بلكه مىخواستيم نشانههاى حق و دين تو را به جايگاه خويش باز گردانيم، و در سرزمينهاى تو اصلاح را ظاهر كنيم، تا بندگان ستمديدهات در أمن و أمان زندگى كنند، و قوانين و مقررّات فراموش شده تو بار ديگر اجراء گردد.
خدايا من نخستين كسى هستم كه به تو روى آورد، و دعوت تو را شنيد و اجابت كرد، در نماز، كسى از من جز رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پيشى نگرفت، همانا شما دانستيد كه سزاوار نيست بخيل بر ناموس و جان و غنيمتها و احكام مسلمين، ولايت و رهبرى يابد، و امامت مسلمين را عهده دار شود، تا در اموال آنها حريص گردد، و نادان نيز لياقت رهبرى ندارد تا با نادانى خود مسلمانان را به گمراهى كشاند، و ستمكار نيز نمىتواند رهبر مردم باشد، كه با ستم حق مردم را غصب و عطاهاى آنان را قطع كند، و نه كسى كه در تقسيم بيت المال عدالت ندارد زيرا در اموال و ثروت آنان حيف و ميل مىكند و گروهى را بر گروهى مقدّم مىدارد، و رشوه خوار در قضاوت نمىتواند امام باشد زيرا كه براى داورى با رشوه گرفتن حقوق مردم را پايمال، و حق را به صاحبان آن نمىرساند، و آن كس كه سنّت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را ضايع مىكند لياقت رهبرى ندارد زيرا كه امّت اسلامى را به هلاكت مىكشاند.
خدا را ستايش مىكنيم بر آنچه گرفته، و آنچه بخشيده، و بر نعمتهايى كه عطا كرده و آزمايشهايى كه انجام داد. خداوندى كه بر هر چيز پنهانى آگاه و در باطن هر چيزى حضور دارد، به آنچه در سينههاست آگاه و بر آنچه ديدهها دزدانه مىنگرد داناست، و گواهى مىدهم كه خدا يكى است و جز او خدايى نيست و گواهى مىدهم كه حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم برگزيده و فرستاده اوست، آن گواهى كه با او درون و بيرون، قلب و زبان، هماهنگ باشد.
به خدا سوگند، اين كه مىگويم بازى نيست، جدّى و حقيقت است، دروغ نيست، و آن چيزى جز مرگ نيست، كه بانگ دعوت كنندهاش رسا، و به سرعت همه را ميراند پس انبوه زندگان، و طرفداران، تو را فريب ندهند، همانا گذشتگان را ديدى كه ثروتها اندوختند و از فقر و بيچارگى وحشت داشتند و با آرزوهاى طولانى فكر مىكردند در امانند، و مرگ را دور مىپنداشتند، ديدى كه چگونه مرگ بر سرشان فرود آمد و آنان را از وطنشان بيرون راند و از خانه أمن كوچشان داد كه بر چوبه تابوت نشستند،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 251
و مردم آن را دست به دست مىكردند و بر دوش گرفته و با سر انگشت خويش نگاه مىداشتند آيا نديديد آنان را كه آرزوهاى دور و دراز داشتند، و كاخهاى استوار مىساختند، و مالهاى فراوان مىاندوختند، چگونه خانههايشان گورستان شد و اموال جمع آورى شدهشان تباه و پراكنده و از آن وارثان گرديد و زنان آنها با ديگران ازدواج كردند نه مىتوانند چيزى به حسنات بيفزايند و نه از گناه توبه كنند
كسى كه جامه تقوا بر قلبش بپوشاند، كارهاى نيكوى او آشكار شود، و در كارش پيروز گردد. پس در به دست آوردن بهرههاى تقوا فرصت غنيمت شماريد، و براى رسيدن به بهشت جاويدان رفتارى متناسب با آن انجام دهيد، زيرا دنيا براى زندگى هميشگى شما آفريده نشده، گذرگاهى است تا در آن زاد و توشه آخرت برداريد، پس با شتاب، آماده كوچ كردن باشيد و مركبهاى راهوار براى حركت مهيّا داريد.
دنيا و آخرت، خدا را فرمانبردار است، و سر رشته هر دو به دست او است. آسمانها و زمينها كليدهاى خويش را به او سپردند، و درختان شاداب و سر سبز، صبحگاهان و شامگاهان در برابر خدا سجده مىكنند، و از شخههاى درختان نور سرخ رنگى شعلهور شده، به فرمان او ميوههاى رسيده را به انسانها تقديم مىدارند.
كتاب خدا، قرآن، در ميان شما سخنگويى است كه هيچ گاه زبانش از حق گويى كند و خسته، و همواره گوياست، خانهاى است كه ستونهاى آن هرگز فرو نمىريزد، و صاحب عزّتى است كه يارانش هرگز شكست ندارند.
خدا پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را پس از يك دوران طولانى كه ديگر پيامبران نبودند، فرستاد: زمانى كه ميان طرفداران مذاهب گوناگون نزاع در گرفته و راه اختلاف مىپيمودند. پس او را در پى پيامبران فرستاد و وحى را با فرستادن پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ختم فرمود. پس پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با تمام مخالفانى كه به حق پشت كردند، و از آن منحرف گشتند به مبارزه پرداخت.
و همانا دنيا نهايت ديدگاه كور دلان است كه آن سوى دنيا را نمىنگرند، امّا انسان آگاه، نگاهش از دنيا عبور كرده از پس آن سراى جاويدان آخرت را مىبيند. پس انسان آگاه به دنيا دل نمىبندد و انسان كور دل تمام توجّهاش دنياست. بينا از دنيا زاد و توشه برگيرد و نابينا براى دنيا توشه فراهم مىكند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 253
آگاه باشيد، در دنيا چيزى نيست مگر آن كه صاحبش به زودى از آن سير و از داشتن آن دلگير مىشود جز ادامه زندگى، زيرا در مرگ آسايشى نمىنگرند. حيات و زندگى چونان حكمت و دانش است كه حيات دل مرده، و بينايى چشمهاى نابيناست و مايه شنوايى براى گوشهاى كر و آبى گوارا براى تشنگان مىباشد كه همه در آن سالم و بىنيازند.
اين قرآن است كه با آن مىتوانيد راه حق را بنگريد و با آن سخن بگوييد و به وسيله آن بشنويد. بعضى از قرآن از بعضى ديگر سخن مىگويد، و برخى بر برخى ديگر گواهى مىدهد، آياتش در شناساندن خدا اختلافى نداشته، و كسى را كه همراهش شد از خدا جدا نمىسازد.
مردم گويا به خيانت و كينه ورزى اتّفاق داريد، و در رفتار رياكارانه، گياهان روييده از سرگين را مىمانيد، در دوستى با آرزوها به وحدت رسيديد، و در جمع آورى ثروت به دشمنى پرداختيد، شيطان شما را در سرگردانى افكنده و غرور شما را به هلاكت مىكشاند، براى خود و شما از خدا يارى مىطلبم.
(عمر براى شركت در جنگ با روميان در سال 15 هجرى با امام عليه السّلام مشورت كرد، آن حضرت فرمود:)
خداوند به پيروان اين دين وعده داده كه اسلام را سر بلند و نقاط ضعف مسلمين را جبران كند، خدايى كه مسلمانان را به هنگام كمى نفرات يارى كرد، و آنگاه كه نمىتوانستند از خود دفاع كنند، از آنها دفاع كرد، اكنون زنده است و هرگز نمىميرد. هرگاه خود به جنگ دشمن روى و با آنان رو به رو گردى و آسيبى بينى، مسلمانان تا دورترين شهرهاى خود، ديگر پناهگاهى ندارند و پس از تو كسى نيست تا بدان رو آورند. مرد دليرى را به سوى آنان روانه كن، و جنگ آزمودگان و خيرخواهان را همراه او كوچ ده، اگر خدا پيروزى داد چنان است كه تو دوست دارى، و اگر كار ديگرى مطرح شد، تو پناه مردمان و مرجع مسلمانان خواهى بود.
قبل | فهرست | بعد |