قبل فهرست بعد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 603

در خانه‏هاى خود نمانيد، كه به ستم گرفتار، و به خوارى دچار خواهيد شد، و بهره زندگى شما از همه پست‏تر خواهد بود، و همانا برادر جنگ، بيدارى و هوشيارى است، هر آن كس كه به خواب رود، دشمن او نخواهد خوابيد با درود.

ترجمه نامه 63

(در آستانه جنگ جمل، در سال 36 هجرى به امام گزارش رسيد كه ابو موسى اشعرى، فرماندار كوفه مردم را براى پيوستن به امام باز مى‏دارد، امام اين نامه را به او نوشت)

باز داشتن ابو موسى از فتنه انگيزى

از بنده خدا على امير مؤمنان به عبد اللّه بن قيس (ابو موسى اشعرى) پس از ستايش پروردگار و درود سخنى از تو به من رسيده كه هم به سود، و هم به زيان تو است، چون فرستاده من پيش تو آيد. دامن همّت به كمر زن، كمرت را براى جنگ محكم ببند، و از سوراخ خود بيرون آى، و مردم را براى جنگ بسيج كن. اگر حق را در من ديدى بپذير، و اگر دو دل ماندى كناره گير. به خدا سوگند هر جا كه باشى تو را بياورند و به حال خويش رها نكنند، تا گوشت و استخوان و تر و خشكت در هم ريزد، و در كنار زدنت از حكومت شتاب كنند، چنانكه از پيش روى خود همانگونه بترسى كه از پشت سرت هراسناكى . حوادث جارى كشور آنچنان آسان نيست كه تو فكر مى‏كنى، بلكه حادثه بسيار بزرگى است كه بايد بر مركبش سوار شد، و سختى‏هاى آن را هموار كرد، و پيمودن راه‏هاى سخت و كوهستانى آن را آسان كرد، پس فكرت را به كار گير، و مالك كار خويش باش، و سهم و بهره‏ات را بردار، اگر همراهى با ما را خوش ندارى كناره گير، بى آن كه مورد ستايش قرار گيرى يا رستگار شوى، كه سزاوار است تو در خواب باشى و ديگران مسئوليّت‏هاى تو را بر آورند، و از تو نپرسند كه كجا هستى و به كجا رفته‏اى به خدا سوگند اين راه حق است و به دست مرد حق انجام مى‏گيرد، و باكى ندارم كه خدا نشناسان چه مى‏كنند با درود.

ترجمه نامه 64 (نامه‏اى در جواب معاويه)

1 پاسخ تهديدات نظامى معاويه

پس از ياد خدا و درود چنانكه ياد آور شدى، ما و شما دوست بوديم و هم خويشاوند، امّا ديروز ميان ما و شما بدان جهت جدايى افتاد كه ما ايمان آورديم و شما كافر شديد، و امروز ما در اسلام استوار مانديم،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 605

و شما آزمايش گرديديد، اسلام آوردگان شما با ناخوشنودى، آنهم زمانى به اسلام روى آوردند كه بزرگان عرب تسليم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شدند، و در گروه او قرار گرفتند.  در نامه‏ات نوشتى كه طلحه و زبير را كشته،  و عايشه را تبعيد كرده‏ام، و در كوفه و بصره منزل گزيدم، اين امور ربطى به تو ندارد، و لازم نيست از تو عذر بخواهد. و نوشتى كه با گروهى از مهاجران و انصار به نبرد من مى‏آيى، هجرت از روزى كه برادرت «يزيد» در فتح مكّه اسير شد  پايان يافت، پس اگر در ملاقات با من شتاب دارى، دست نگهدار، زيرا اگر من به ديدار تو بيايم سزاوارتر است، كه خدا مرا به سوى تو فرستاده تا از تو انتقام گيرم، و اگر تو با من ديدار كنى چنان است كه شاعر اسدى گفت: «تندباد تابستانى سخت مى‏وزد و آنها را با سنگ ريزه‏ها، و در ميان غبار و تخته سنگ‏ها، در هم مى‏كوبند»

2 ياد آورى سوابق نظامى در پيروزيها

و در نزد من همان شمشيرى است كه در جنگ بدر بر پيكر جدّ و دايى و برادرت  زدم. به خدا سوگند، مى‏دانم تو مردى بى‏خرد و دل تاريك هستى بهتر است در باره تو گفته شود از نردبانى بالا رفته‏اى كه تو را به پرتگاه خطرناكى كشانده، و نه تنها سودى براى تو نداشته، كه زيانبار است، زيرا تو غير گمشده خود را مى‏جويى، و غير گلّه خود را مى‏چرانى. منصبى را مى‏خواهى كه سزاوار آن نبوده، و در شأن تو نيست، چقدر گفتار تو با كردارت فاصله دارد چقدر به عموها و دايى‏هاى كافرت شباهت دارى شقاوت و آرزوى باطل آنها را به انكار نبوّت محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم وا داشت، و چنانكه مى‏دانى در گورهاى خود غلتيدند، نه در برابر مرگ توانستند دفاع كنند، و نه آنگونه كه سزاوار بود از حريمى حمايت، و نه در برابر زخم شمشيرها خود را حفظ كردند، كه شمشيرها در ميدان جنگ فراوان، و سستى در برابر آن شايسته نيست. تو در باره كشندگان عثمان فراوان حرف زدى، ابتدا چون ديگر مسلمانان با من بيعت كن، سپس در باره آنان از من داورى بطلب، كه شما و مسلمانان را به پذيرفتن دستورات قرآن وادارم، امّا آنچه را كه تو مى‏خواهى، چنان است كه به هنگام گرفتن كودك از شير، او را بفريبند، سلام بر آنان كه سزاوار سلامند.

ترجمه نامه 65

(نامه ديگرى به معاويه پس از جنگ نهروان در سال 38 هجرى)

1 افشاى علل گمراهى معاويه

پس از ياد خدا و درود معاويه وقت آن رسيده است كه از حقائق آشكار پند گيرى، تو با ادّعاهاى باطل همان راه پدرانت را مى‏پيمايى، خود را در دروغ و فريب افكندى،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 607

و خود را به آنچه برتر از شأن تو است نسبت مى‏دهى، و به چيزى دست دراز مى‏كنى كه از تو باز داشته‏اند، و به تو نخواهد رسيد. اين همه را براى فرار كردن از حق،  و انكار آنچه را كه از گوشت و خون تو لازم‏تر است، انجام مى‏دهى، حقايقى كه گوش تو آنها را شنيده و از آنها آگاهى دارى، آيا پس از روشن شدن راه حق، جز گمراهى آشكار چيز ديگرى يافت خواهد شد و آيا پس از بيان حق، جز اشتباه كارى وجود خواهد داشت از شبهه و حق پوشى بپرهيز، فتنه‏ها دير زمانى است كه پرده‏هاى سياه خود را گسترانده، و ديده‏هايى را كور كرده است.

2 پاسخ به ادّعاهاى دروغين معاويه

نامه‏اى از تو به دست من رسيد كه در سخن پردازى از هر جهت آراسته، امّا از صلح و دوستى نشانه‏اى نداشت، و آكنده از افسانه‏هايى بود كه هيچ نشانى از دانش و بردبارى در آن به چشم نمى‏خورد. در نوشتن اين نامه كسى را مانى كه پاى در گل فرو رفته، و در بيغوله‏ها سرگردان است، مقامى را مى‏طلبى كه از قدر و ارزش تو والاتر است، و هيچ عقابى را توان پرواز بر فراز آن نيست و چون ستاره دور دست «عيّوق» از تو دور است. پناه بر خدا كه پس از من ولايت مسلمانان را بر عهده گيرى، و سود و زيان آن را بپذيرى، يا براى تو با يكى از مسلمانان پيمانى يا قراردادى را امضا كنم. از هم اكنون خود را درياب، و چاره‏اى بينديش، كه اگر كوتاهى كنى، و براى در هم كوبيدنت بندگان خدا برخيزند، درهاى نجات بروى تو بسته خواهد شد، و آنچه را كه امروز از تو مى‏پذيرند فردا نخواهند پذيرفت، با درود.

ترجمه نامه 66 (نامه به عبد الله بن عباس، اين نامه به گونه ديگرى نيز آمده است)

ضرورت واقع بينى

پس از ياد خدا و درود همانا انسان از به دست آوردن چيزى خشنود مى‏شود كه هرگز آن را از دست نخواهد داد، و براى چيزى اندوهناك است كه هرگز به دست نخواهد آورد، پس بهترين چيز نزد تو در دنيا، رسيدن به لذّت‏ها، يا انتقام گرفتن نباشد، بلكه هدف تو خاموش كردن باطل، يا زنده كردن حق باشد، تنها به توشه‏اى كه از پيش فرستادى خشنود باش، و بر آنچه به جاى مى‏گذارى حسرت خور، و همّت و تلاش خود را براى پس از مرگ قرار ده.  

ترجمه نامه 67

(نامه به قثم بن عباس، فرماندار شهر مكّه)

1 رسيدگى به امور حاجيان در مراسم حج

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 609

پس از ياد خدا و درود براى مردم حج را به پاى دار، و روزهاى خدا را به يادشان آور. در بامداد و شامگاه در يك مجلس عمومى با مردم بنشين، آنان كه پرسش‏هاى دينى دارند با فتواها آشنايشان بگردان، و ناآگاه را آموزش ده، و با دانشمندان به گفتگو بپرداز. جز زبانت چيز ديگرى پيام رسانت با مردم، و جز چهره‏ات دربانى وجود نداشته باشد ، و هيچ نيازمندى را از ديدار خود محروم مگردان، زيرا اگر در آغاز از درگاه تو رانده شود، گر چه در پايان حاجت او بر آورده شود ديگر تو را نستايد. در مصرف اموال عمومى كه در دست تو جمع شده است انديشه كن، و آن را به عيالمندان و گرسنگان پيرامونت ببخش، و به مستمندان و نيازمندانى كه سخت به كمك مالى تو احتياج دارند برسان، و ما زاد را نزد ما بفرست، تا در ميان مردم نيازمندى كه در اين سامان هستند تقسيم گردد.

2 سفارش به رفع نيازهاى حجّاج

به مردم مكّه فرمان ده تا از هيچ زائرى در ايّام حج اجرت مسكن نگيرند، كه خداى سبحان فرمود: «عاكف و بادى در مكّه يكسانند» عاكف، يعنى اهل مكه و بادى، يعنى زائرانى كه از ديگر شهرها به حج مى‏آيند، خدا ما و شما را به آنچه دوست دارد توفيق عنايت فرمايد. با درود.

ترجمه نامه 68 (نامه به سلمان فارسى، قبل از ايّام خلافت)  

روش برخورد با دنيا

پس از ياد خدا و درود دنياى حرام چونان مار است، كه پوستى نرم و زهرى كشنده دارد، پس از جاذبه‏هاى فريبنده آن روى گردان، زيرا زمان كوتاهى در آن خواهى ماند، و اندوه آن را از سر بيرون كن، زيرا كه يقين به جدايى، و دگرگونى حالات آن را دارى، و آنگاه كه به دنيا خو گرفته‏اى بيشتر بترس، زيرا كه دنيا پرست تا به خوشگذارانى اطمينان كرد زود او را به تلخ كامى كشاند، و هر گاه كه به دنيا انس گرفت و آسوده شد، ناگاه به وحشت دچار مى‏گردد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 611

ترجمه نامه 69

(نامه به حارث همدانى)  

1 اخلاق كارگزاران حكومتى

به ريسمان قرآن چنگ زن، و از آن نصيحت پذير، حلالش را حلال، و حرامش را حرام بشمار ، و حقّى را كه در زندگى گذشتگان بود تصديق كن، و از حوادث گذشته تاريخ، براى آينده عبرت گير، كه حوادث روزگار با يكديگر همانند بوده، و پايان دنيا به آغازش مى‏پيوندد، و همه آن رفتنى است. نام خدا را بزرگ دار، و جز به حق سخنى بر زبان نياور، مرگ و جهان پس از مرگ را فراوان به ياد آور، هرگز آرزوى مرگ مكن جز آن كه بدانى از نجات يافتگانى، از كارى كه تو را خشنود، و عموم مسلمانان را ناخوشايند است بپرهيز، از هر كار پنهانى كه در آشكار شدنش شرم دارى پرهيز كن، از هر كارى كه از كننده آن پرسش كنند، نپذيرد يا عذر خواهى كند، دورى كن، آبروى خود را آماج تير گفتار ديگران قرار نده، و هر چه شنيدى باز گو مكن، كه نشانه دروغگويى است، و هر خبرى را دروغ مپندار، كه نشانه نادانى است. خشم را فرو نشان، و به هنگام قدرت ببخش، و به هنگام خشم فروتن باش، و در حكومت مدارا كن تا آينده خوبى داشته باشى، نعمت‏هايى كه خدا به تو بخشيده نيكو دار، و نعمت‏هايى كه در اختيار دارى تباه مكن، و چنان باش كه خدا آثار نعمت‏هاى خود را در تو آشكارا بنگرد.

2 اوصاف مؤمنان

و بدان، بهترين مؤمنان، آن بود كه جان و خاندان و مال خود را در راه خدا پيشاپيش تقديم كند، چه آن را كه پيش فرستى براى تو اندوخته گردد، و آنچه را كه باقى گذارى سودش به ديگران مى‏رسد. از دوستى با بى‏خردان و خلافكاران بپرهيز، زيرا هر كس را از آن كه دوست اوست مى‏شناسند، و در شهرهاى بزرگ سكونت كن زيرا مركز اجتماع مسلمانان است، و از جاهايى كه مردم آن از ياد خدا غافلند، و به يكديگر ستم روا مى‏دارند، و بر اطاعت از خدا به يكديگر كمك نمى‏كنند، بپرهيز. در چيزى انديشه كن كه يارى‏ات دهد، از نشستن در گذرگاههاى عمومى، و بازار، پرهيز كن كه جاى حاضر شدن شيطان، و بر انگيخته شدن فتنه‏هاست، و به افراد پايين‏تر از خود توجه داشته باش، كه راه شكر گزارى تو در برترى است. در روز جمعه پيش از نماز مسافرت مكن،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 613

جز براى جهاد در راه خدا، و يا كارى كه از انجام آن ناچارى. در همه كارهايت خدا را اطاعت كن، كه اطاعت خدا از همه چيز برتر است.

3 روش به كار گيرى نفس در خوبى‏ها

نفس خود را در واداشتن به عبادت فريب ده، و با آن مدارا كن، و به زور و اكراه بر چيزى مجبورش نساز، و در وقت فراغت و نشاط به كارش گير، جز در آنچه كه بر تو واجب است، و بايد آن را در وقت خاص خودش به جا آورى. بپرهيز از آن كه مرگ تو فرا رسد در حالى كه از پروردگارت گريزان، و در دنياپرستى غرق باشى. از همنشينى با فاسقان بپرهيز كه شر به شر مى‏پيوندد، خدا را گرامى دار، و دوستان خدا را دوست شمار، و از خشم بپرهيز كه لشگر بزرگ شيطان است. با درود.

ترجمه نامه 70

(نامه به سهل بن حنيف انصارى فرماندار مدينه، در سال 37 هجرى آنگاه كه گروهى از مدينه گريخته به معاويه پيوستند )

روش برخورد با پديده فرار

پس از ياد خدا و درود به من خبر رسيده كه گروهى از مردم مدينه به سوى معاويه گريختند، مبادا براى از دست دادن آنان، و قطع شدن كمك و ياريشان افسوس بخورى كه اين فرار براى گمراهى‏شان، و نجات تو از رنج آنان كافى است، آنان از حق و هدايت گريختند، و به سوى كور دلى و جهالت شتافتند. آنان دنياپرستانى هستند كه به آن روى آوردند، و شتابان در پى آن روانند. عدالت را شناختند و ديدند و شنيدند و به خاطر سپردند، و دانستند كه همه مردم در نزد ما، در حق يكسانند، پس به سوى انحصار طلبى گريختند، دور باشند از رحمت حق، و لعنت بر آنان باد. سوگند به خدا آنان از ستم نگريختند، و به عدالت نپيوستند، همانا آرزومنديم تا در اين جريان، خدا سختى‏ها را بر ما آسان، و مشكلات را هموار فرمايد. ان شاء اللّه، با درود.

ترجمه نامه 71 (نامه به منذر بن جارود عبدى، كه در فرماندارى خود خيانتى مرتكب شد)

سرزنش از خيانت اقتصادى

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 615

پس از ياد خدا و درود همانا، شايستگى پدرت مرا نسبت به تو خوشبين، و گمان كردم همانند پدرت مى‏باشى،  و راه او راه مى‏روى. ناگهان به من خبر دادند، كه در هواپرستى چيزى فروگذار نكرده، و توشه‏اى براى آخرت خود باقى نگذاشته‏اى، دنياى خود را با تباه كردن آخرت آبادان مى‏كنى، و براى پيوستن با خويشاوندانت از دين خدا بريده‏اى، اگر آنچه به من گزارش رسيده، درست باشد، شتر خانه‏ات، و بند كفش تو، از تو با ارزش‏تر است، و كسى كه همانند تو باشد، نه لياقت پاسدارى از مرزهاى كشور را دارد، و نه مى‏تواند كارى را به انجام رساند، يا ارزش او بالا رود، يا شريك در امانت باشد يا از خيانتى دور ماند پس چون اين نامه به دست تو رسد، نزد من بيا. ان شاء اللّه.

(منذر كسى است كه امير مؤمنان در باره او فرمود: آدم متكبّرى است، به دو جانب خود مى‏نگرد، و در دو جامه كه بر تن دارد مى‏خرامد، و پيوسته بر بند كفش خود مى‏دمد كه گردى بر آن ننشيند).

ترجمه نامه 72 (نامه به عبد اللّه بن عباس)انسان و مقدّرات الهى

پس از ياد خدا و درود تو از أجل خود پيشى نخواهى گرفت، و آنچه كه روزى تو نيست به تو نخواهد رسيد، و بدان كه روزگار دو روز است: روزى به سود، و روزى به زيان تو، و همانا دنيا خانه دگرگونى‏هاست، و آنچه كه به سود تو (و از آن تو) است هر چند ناتوان باشى خود را به تو خواهد رساند، و آنچه كه به زيان تو است هر چند توانا باشى دفع آن نخواهى كرد.

ترجمه نامه 73 (نامه به معاويه) افشاى سيماى دروغين معاويه

پس از ياد خدا و درود من با پاسخ‏هاى پياپى به نامه‏هايت، و شنيدن مطالب نوشته‏هايت، رأى خود را سست، و زيركى خود را به خطا نسبت مى‏دهم، و همانا تو كه مدام خواسته‏هايى از من دارى و نامه‏هاى فراوان مى‏نويسى، به كسى مانى كه به خواب سنگينى فرو رفته، و خواب‏هاى دروغينش او را تكذيب مى‏كند، يا چون سرگردانى هستى كه ايستادن طولانى بر او دشوار مى‏باشد، و نمى‏داند. آيا آينده به سود او يا به زيانش خواهد بود گرچه تو آن كس نيستى امّا به تو شباهت دارد. به خدا سوگند اگر پرهيز از خونريزى در مهلت تعيين شده نبود، ضربه كوبنده‏اى دريافت مى‏كردى كه استخوان را خرد، و گوشت را بريزاند،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 617

معاويه بدان كه شيطان تو را نمى‏گذارد تا به نيكوترين كارت  بپردازى، و اندرزى كه به سود تو است بشنوى. درود بر آنان كه سزاوار درودند.

ترجمه نامه 74 (عهد نامه‏اى كه با خط هشام بن كلبى  براى صلح ميان قبيله «ربيعه» و «يمن» تنظيم فرمود)

مبانى صلح و سازش مسلمين

اين پيمان نامه‏اى است كه مردم «يمن» و «ربيعه» آن را پذيرفته‏اند، چه آنان كه در شهر حضور دارند چه آنان كه در بيابان زندگى مى‏كنند. آنان پيرو قرآنند، و به كتاب خدا دعوت مى‏كنند، و به انجام دستورات آن فرمان مى‏دهند، و هر كس كه آنان را به كتاب خدا بخواند پاسخ مى‏دهند، نه برابر آن مزدى خواهند، و نه به جاى آن چيز ديگرى بپذيرند، و در برابر كسى كه خلاف اين پيمان خواهد، يا آن را واگذارد، ايستادگى خواهند كرد. بعضى بعض ديگر را يارى مى‏دهند، همه متّحد بوده و به خاطر سرزنش كننده‏اى، يا خشم خشم گيرنده‏اى، يا خوار كردن بعضى، يا دشنام دادن قومى، اين پيمان را نمى‏شكنند. بر اين پيمان، حاضران و آنها كه غايبند، دانايان و ناآگاهان، بردباران و جاهلان، همه استوارند، و عهد و پيمان الهى نيز بر آنان واجب گرديده است كه «همانا از پيمان خدا پرسش خواهد شد» و على بن ابى طالب آن را نوشت.

ترجمه نامه 75 (نامه به معاويه در روزهاى آغازين بيعت، در سال 36 هجرى كه واقدى در كتاب الجمل آن را آورد)

فرمان اطاعت به معاويه

از بنده خدا على امير مؤمنان، به معاويه بن ابى سفيان پس از ياد خدا و درود مى‏دانى كه من در باره شما معذور، و از آنچه در مدينه گذشت  روى گردانم، تا شد آنچه كه بايد مى‏شد، و بازداشتن آن ممكن نبود. داستان طولانى و سخن فراوان است و گذشته‏ها گذشت، و آينده روى كرده است، تو و همراهانت بيعت كنيد، و با گروهى از يارانت نزد من بيا، با درود.

ترجمه نامه 76(نامه به عبد اللّه بن عباس، هنگامى كه او را در سال 36 هجرى به فرماندارى بصره نصب فرمود)

اخلاق فرماندهى

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 619

با مردم، به هنگام ديدار و در مجالس رسمى و در مقام داورى، گشاده رو باش و از خشم بپرهيز، كه سبك مغزى، به تحريك شيطان است، و بدان آنچه تو را به خدا نزديك مى‏سازد، از آتش جهنّم دور، و آنچه تو را از خدا دور مى‏سازد، به آتش جهنّم نزديك مى‏كند.

ترجمه نامه 77

(نامه به عبد اللّه بن عبّاس آن هنگام كه او را در سال 38 هجرى براى گفتگو با خوارج فرستاد)

روش مناظره با دشمن مسلمان

به قرآن با خوارج به جدل مپرداز، زيرا قرآن داراى ديدگاه كلّى بوده، و تفسيرهاى گوناگونى دارد، تو چيزى مى‏گويى، و آنها چيز ديگر، ليكن با سنّت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم با آنان به بحث و گفتگو بپرداز، كه در برابر آن راهى جز پذيرش ندارند.

ترجمه نامه 78

(جواب نامه ابو موسى اشعرى، پيرامون حكميّت كه سعيد بن يحيى اموى در كتاب المغازى آن را آورده)

1 علل سقوط جامعه

همانا بسيارى از مردم تغيير كردند، و از سعادت و رستگارى بى‏بهره ماندند، به دنيا پرستى روى آورده، و از روى هواى نفس سخن گفتند. كردار اهل عراق مرا به شگفتى وا داشته است، كه مردمى خودپسند در چيزى گرد آمدند، مى‏خواستم زخم درون آنها را مداوا كنم، پيش از آن كه غير قابل علاج گردد.

2 تلاش امام در تحقّق وحدت

پس بدان در امّت اسلام، هيچ كس همانند من وجود ندارد كه به وحدت امّت محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و به انس گرفتن آنان به همديگر، از من دلسوزتر باشد. من در اين كار پاداش نيك و سرانجام شايسته را از خدا مى‏طلبم، و به آنچه پيمان به ستم وفا دارم، هر چند تو دگرگون شده، و همانند روزى كه از من جدا شدى نباشى. همانا تيره روز كسى است كه از عقل و تجربه‏اى كه نصيب او شده، محروم ماند ، و من از آن كس كه به باطل سخن گويد يا كارى را كه خدا اصلاح كرده بر هم زند، بيزارم. آنچه را نمى‏دانى واگذار، زيرا مردان بد كردار، با سخنانى نادرست به سوى تو خواهند شتافت، با درود.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 621

ترجمه نامه 79

(نامه به فرماندهان لشكر، پس از به دست گرفتن خلافت)

علل نابودى ملّت‏ها

پس از ياد خدا و درود همانا ملّت‏هاى پيش از شما به هلاكت رسيدند، بدان جهت كه حق مردم را نپرداختند، پس دنيا را با رشوه دادن به دست آوردند، و مردم را به راه باطل بردند و آنان اطاعت كردند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 623

نهج البلاغه حكمت‏ها

در اين بخش به پرسشها و گفتارهاى كوتاه آمده است‏

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 625

حكمت 1روش برخورد با فتنه‏ها

(اخلاقى، سياسى) درود خدا بر او، فرمود: در فتنه‏ها، چونان شتر دو ساله باش، نه پشتى دارد كه سوارى دهد، و نه پستانى تا او را بدوشند.

حكمت 2 شناخت ضدّ ارزش‏ها

(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: آن كه جان را با طمع ورزى بپوشاند خود را پست كرده، و آن كه راز سختى‏هاى خود را آشكار سازد خود را خوار كرده، و آن كه زبان را بر خود حاكم كند خود را بى‏ارزش كرده است.

حكمت 3 شناخت ضدّ ارزش‏ها

(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: بخل ننگ و ترس نقصان است. و تهيدستى مرد زيرك را در برهان كند مى‏سازد، و انسان تهيدست در شهر خويش نيز بيگانه است.

حكمت 4 ارزش‏هاى اخلاقى و ضدّ ارزش‏ها

(اخلاقى، تربيتى) و درود خدا بر او، فرمود: ناتوانى، آفت و شكيبايى، شجاعت و زهد ثروت و پرهيزكارى سپر نگه دارنده است: و چه همنشين خوبى است راضى بودن و خرسندى.

حكمت 5 شناخت ارزش‏هاى اخلاقى

(اخلاقى، سياسى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: دانش، ميراثى گرانبها، و آداب، زيورهاى هميشه تازه، و انديشه، آيينه‏اى شفّاف است.

حكمت 6 ارزش راز دارى و خوشرويى

(اخلاقى، سياسى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: سينه خردمند صندوق راز اوست، و خوشرويى وسيله دوست يابى، و شكيبايى، گورستان پوشاننده عيب‏هاست. و يا فرمود: پرسش كردن وسيله پوشاندن عيب‏هاست، و انسان از خود راضى، دشمنان او فراوانند.

حكمت 7 ايثار اقتصادى و آخرت گرايى

(اخلاقى، اقتصادى) و درود خدا بر او، فرمود: صدقه دادن دارويى ثمر بخش است، و كردار بندگان در دنيا، فردا در پيش روى آنان جلوه‏گر است.

حكمت 8 شگفتى‏هاى تن آدمى

(علمى، فيزيولوژى انسانى) و درود خدا بر او، فرمود: از ويژگى‏هاى انسان در شگفتى مانيد، كه: با پاره‏اى «پى» مى‏نگرد، و با «گوشت» سخن مى‏گويد، و با «استخوان» مى‏شنود، و از «شكافى» نفس مى‏كشد .

حكمت 9 شناخت ره‏آورد اقبال و ادبار دنيا

(اجتماعى، سياسى) و درود خدا بر او، فرمود: چون دنيا به كسى روى آورد، نيكى‏هاى ديگران را به او عاريت دهد، و چون از او روى برگرداند خوبى‏هاى او را نيز بربايد.

حكمت 10 روش زندگى با مردم

(اخلاقى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: با مردم آنگونه معاشرت كنيد، كه اگر مرديد بر شما اشك ريزند، و اگر زنده مانديد، با اشتياق سوى شما آيند.

حكمت 11 روش برخورد با دشمن

(سياسى، اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: اگر بر دشمنت دست يافتى، بخشيدن او را شكرانه پيروزى قرار ده.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 627

حكمت 12 آيين دوست يابى

(اخلاقى، اجتماعى، تربيتى) و درود خدا بر او، فرمود: ناتوان‏ترين مردم كسى است كه در دوست يابى ناتوان است، و از او ناتوان‏تر آن كه دوستان خود را از دست بدهد.

حكمت 13 روش استفاده از نعمت‏ها

(اخلاقى، معنوى) و درود خدا بر او، فرمود: چون نشانه‏هاى نعمت پروردگار آشكار شد، با ناسپاسى نعمت‏ها را از خود دور نسازيد.

حكمت 14 روش برخورد با خويشاوندان

(اخلاقى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: كسى را كه نزديكانش واگذارند، بيگانه او را پذيرا مى‏گردد.

حكمت 15 روش برخورد با فريب خورده‏گان

(اخلاق اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: هر فريب خورده‏اى را نمى‏شود سرزنش كرد.  

حكمت 16 شناخت جايگاه جبر و اختيار

(اعتقادى، معنوى) و درود خدا بر او، فرمود: كارها چنان در سيطره تقدير است كه چاره انديشى به مرگ مى‏انجامد.  

حكمت 17 ضرورت رنگ كردن موها

(بهداشتى، تجمّل و زيبايى) و درود خدا بر او، فرمود: (از امام پرسيدند كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: موها را رنگ كنيد، و خود را شبيه يهود نسازيد يعنى چه فرمود) پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اين سخن را در روزگارى فرمود كه پيروان اسلام اندك بودند، امّا امروز كه اسلام گسترش يافته، و نظام اسلامى استوار شده، هر كس آنچه را دوست دارد انجام دهد.

حكمت 18 ره آورد شوم فرار از جنگ

(سياسى، اخلاق نظامى) و درود خدا بر او، فرمود: (در باره آنان كه از جنگ كناره گرفتند) حق را خوار كرده، باطل را نيز يارى نكردند.  

حكمت 19 ره آورد شوم هواپرستى

(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: آن كس كه در پى آرزوى خويش تازد، مرگ او را از پاى در آورد.

حكمت 20 روش برخورد با جوانمردان

(اخلاقى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: از لغزش جوانمردان درگذريد، زيرا جوانمردى نمى‏لغزد جز آن كه دست خدا او را بلند مرتبه مى‏سازد.

حكمت 21 ارزش‏ها و ضدّ ارزش‏ها

(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: ترس با نااميدى، و شرم با محروميّت همراه است، و فرصت‏ها چون ابرها مى‏گذرند، پس فرصت‏هاى نيك را غنيمت شماريد.

حكمت 22 روش گرفتن حق

(اخلاقى، سياسى) و درود خدا بر او، فرمود: ما را حقّى است اگر به ما داده شود، و گر نه بر پشت شتران سوار شويم و براى گرفتن آن برانيم هر چند شب روى به طول انجامد.  

(اين از سخنان لطيف و فصيح است، يعنى اگر حق ما را ندادند، خوار خواهيم شد و بايد بر ترك شتر سوار چون بنده بنشينيم)

حكمت 23 ضرورت عمل گرايى

(اخلاقى، اجتماعى)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 629

و درود خدا بر او، فرمود: كسى كه كردارش او را به جايى نرساند، افتخارات خاندانش او را به جايى نخواهد رسانيد.

حكمت 24 روش يارى كردن مردم

(اخلاق اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: از كفّاره گناهان بزرگ، به فرياد مردم رسيدن، و آرام كردن مصيبت ديدگان است.

حكمت 25 ترس از خدا در فزونى نعمت‏ها

(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: اى فرزند آدم زمانى كه خدا را مى‏بينى كه انواع نعمت‏ها را به تو مى‏رساند تو در حالى كه معصيت كارى، بترس.

حكمت 26 رفتار شناسى (و نقش روحيّات در تن آدمى)

(علمى، اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: كسى چيزى را در دل پنهان نكرد جز آن كه در لغزش‏هاى زبان و رنگ رخسارش، آشكار خواهد گشت.  

حكمت 27 روش درمان دردها

(بهداشتى، درمانى) و درود خدا بر او، فرمود: با درد خود بساز، چندان كه با تو سازگار است.

حكمت 28 برترين پارسايى

(اخلاقى، معنوى) و درود خدا بر او، فرمود: برترين زهد، پنهان داشتن زهد است

حكمت 29 ضرورت ياد مرگ

(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: هنگامى كه تو زندگى را پشت سر مى‏گذارى و مرگ به تو روى مى‏آورد، پس ديدار با مرگ چه زود خواهد بود.

حكمت 30 پرهيز از غفلت زدگى

(اخلاقى، اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: هشدار هشدار به خدا سوگند، چنان پرده‏پوشى كرده كه پندارى تو را بخشيده است

حكمت 31

(اخلاقى، سياسى) و درود خدا بر او، فرمود: (از ايمان پرسيدند، جواب داد)

1-  شناخت پايه‏هاى ايمان:

ايمان بر چهار پايه استوار است: صبر، يقين، عدل و جهاد. صبر نيز بر چهار پايه قرار دارد. شوق، هراس، زهد و انتظار. آن كس كه اشتياق بهشت دارد، شهوت‏هايش كاستى گيرد، و آن كس كه از آتش جهنّم مى‏ترسد، از حرام دورى مى‏گزيند، و آن كس كه در دنيا زهد مى‏ورزد، مصيبت‏ها را ساده پندارد، و آن كس كه مرگ را انتظار مى‏كشد در نيكى‏ها شتاب مى‏كند. يقين نيز بر چهار پايه استوار است: بينش زيركانه، دريافت حكيمانه واقعيّت‏ها، پند گرفتن از حوادث روزگار، و پيمودن راه درست پيشينيان. پس آن كس كه هوشمندانه به واقعيّت‏ها نگريست، حكمت را آشكارا بيند، و آن كه حكمت را آشكارا ديد، عبرت آموزى را شناسد، و آن كه عبرت آموزى شناخت گويا چنان است كه با گذشتگان مى‏زيسته است. و عدل نيز بر چهار پايه بر قرار است: فكرى ژرف انديش، دانشى عميق و به حقيقت رسيده، نيكو داورى كردن و استوار بودن در شكيبايى. پس كسى كه درست انديشيد به ژرفاى دانش رسيد و آن كس كه به حقيقت دانش رسيد، از چشمه زلال شريعت نوشيد، و كسى كه شكيبا شد در كارش زياده روى نكرده با نيكنامى در ميان مردم زندگى خواهد كرد. و جهاد نيز بر چهار پايه استوار است:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 631

امر به معروف، و نهى از منكر، راستگويى در هر حال، و دشمنى با فاسقان. پس هر كس به معروف امر كرد، پشتوانه نيرومند مؤمنان است، و آن كس كه از زشتى‏ها نهى كرد، بينى منافقان را به خاك ماليد، و آن كس كه در ميدان نبرد صادقانه پايدارى كند حقّى را كه بر گردن او بوده ادا كرده است، و كسى كه با فاسقان دشمنى كند و براى خدا خشم گيرد، خدا هم براى او خشم آورد، و روز قيامت او را خشنود سازد.

2-  شناخت اقسام كفر و ترديد:

و كفر بر چهار ستون پايدار است: كنجكاوى دروغين،  ستيزه‏جويى و جدل، انحراف از حق، و دشمنى كردن، پس آن كس كه دنبال توهّم و كنجكاوى دروغين رفت به حق نرسيد.  و آن كس كه به ستيزه‏جويى و نزاع پرداخت از ديدن حق نا بينا شد، و آن كس كه از راه حق منحرف گرديد، نيكويى را زشت، و زشتى را نيكويى پنداشت و سر مست گمراهى‏ها گشت، و آن كس كه دشمنى ورزيد پيمودن راه حق بر او دشوار و كارش سخت، و نجات او از مشكلات دشوار است. و شك چهار بخش دارد: جدال در گفتار، ترسيدن، دو دل بودن، و تسليم حوادث روزگار شدن. پس آن كس كه جدال و نزاع را عادت خود قرار داد از تاريكى شبهات بيرون نخواهد آمد، و آن كس كه از هر چيزى ترسيد همواره در حال عقب نشينى است، و آن كس كه در ترديد و دو دلى باشد زير پاى شيطان كوبيده خواهد شد، و آن كس كه تسليم حوادث گردد و به تباهى دنيا و آخرت گردن نهد، و هر دو جهان را از كف خواهد داد.

(سخن امام طولانى است چون در اين فصل، حكمت‏هاى كوتاه را جمع آورى مى‏كنم از آوردن دنباله سخن خوددارى كردم)

حكمت 32 ارزش و والايى انجام دهنده كارهاى خير

(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: نيكوكار، از كار نيك بهتر و بدكار از كار بد بدتر است.

حكمت 33 اعتدال در بخشش و حسابرسى

(اخلاقى، اجتماعى، اقتصادى) و درود خدا بر او، فرمود: بخشنده باش امّا زياده روى نكن، در زندگى حسابگر باش امّا سخت گير مباش.

حكمت 34 راه بى‏نيازى

(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: بهترين بى‏نيازى، ترك آرزوهاست.

حكمت 35 ضرورت موقعيّت شناسى

(اخلاق اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: كسى در انجام كارى كه مردم خوش ندارند، شتاب كند، در باره او چيزى خواهند گفت كه از آن اطّلاعى ندارند.

حكمت 36 آرزوهاى طولانى و بزهكارى

(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: كسى كه آرزوهايش طولانى است كردارش نيز ناپسند است.

حكمت 37 ضرورت ترك آداب جاهلى

(اخلاقى، سياسى، تربيتى) و درود خدا بر او، فرمود: (در سر راه صفین دهقانان شهر انبار  تا امام را ديدند پياده شده، و پيشاپيش آن حضرت مى‏دويدند. فرمود چرا چنين مى‏كنيد گفتند عادتى است كه پادشاهان خود را احترام مى‏كرديم، فرمود) به خدا سوگند كه اميران شما از اين كار سودى نبردند، و شما در دنيا با آن خود را به زحمت مى‏افكنيد،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 633

و در آخرت دچار رنج و زحمت مى‏گرديد، و چه زيانبار است رنجى كه عذاب در پى آن باشد، و چه سودمند است آسايشى كه با آن، امان از آتش جهنّم باشد.

حكمت 38 ارزش‏ها و آداب معاشرت با مردم

(اخلاقى، اجتماعى، تربيتى) به فرزندش امام حسن عليه السّلام فرمود: پسرم چهار چيز از من ياد گير (در خوبى‏ها)، و چهار چيز به خاطر بسپار (هشدارها)، كه تا به آنها عمل مى‏كنى زيان نبينى:

الف-  خوبى‏ها

1-  همانا ارزشمندترين بى‏نيازى عقل است، 2-  و بزرگ‏ترين فقر بى‏خردى است، 3-  و ترسناك‏ترين تنهايى خودپسندى است. 4-  و گرامى‏ترين ارزش خانوادگى، اخلاق نيكوست.

ب-  هشدارها

1-  پسرم از دوستى با احمق بپرهيز، چرا كه مى‏خواهد به تو نفعى رساند امّا دچار زيانت مى‏كند. 2-  از دوستى با بخيل بپرهيز، زيرا آنچه را كه سخت به آن نياز دارى از تو دريغ مى‏دارد. 3-  و از دوستى با بدكار بپرهيز، كه با اندك بهايى تو را مى‏فروشد. 4-  و از دوستى با دروغگو بپرهيز، كه او به سراب ماند: دور را به تو نزديك، و نزديك را دور مى‏نماياند.

حكمت 39جايگاه واجبات و مستحبّات

(عبادى، معنوى) و درود خدا بر او، فرمود: عمل مستحب  انسان را به خدا نزديك نمى‏گرداند، اگر به واجب زيان رساند.

حكمت 40 راه شناخت عاقل و احمق

(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: زبان عاقل در پشت قلب اوست، و قلب احمق در پشت زبانش قرار دارد.  

(اين از سخنان ارزشمند و شگفتى آور است، كه عاقل زبانش را بدون مشورت و فكر و سنجش رها نمى‏سازد، امّا احمق هر چه بر زبانش آيد مى‏گويد بدون فكر و دقّت، پس زبان عاقل از قلب او و قلب احمق از زبان او فرمان مى‏گيرد). (حكمت 40 به گونه ديگرى نيز نقل شده)

حكمت 41 راه شناخت عاقل و احمق

(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: قلب احمق در دهان او، و زبان عاقل در قلب او قرار دارد.

حكمت 42 بيمارى و پاك شدن گناهان

(اخلاقى، معنوى) و به يكى از يارانش كه بيمار بود فرمود: خدا آنچه را كه از آن شكايت دارى (بيمارى) موجب كاستن گناهانت قرار داد، در بيمارى پاداشى نيست امّا گناهان را از بين مى‏برد، و آنها را چونان برگ پاييزى مى‏ريزد، و همانا پاداش در گفتار به زبان، و كردار با دست‏ها و قدم‏هاست، و خداى سبحان به خاطر نيّت راست، و درون پاك، هر كس از بندگانش را كه بخواهد وارد بهشت خواهد كرد.

مى‏گويم: (راست گفت امام على عليه السّلام «درود خدا بر او باد» كه بيمارى پاداشى ندارد، بيمارى از چيزهائى است كه استحقاق عوض دارد، و عوض در برابر رفتار خداوند بزرگ است نسبت به بنده خود، در ناملايمات زندگى و بيمارى‏ها و همانند آنها، امّا اجر و پاداش در برابر كارى است كه بنده انجام مى‏دهد. پس بين اين دو تفاوت است كه امام عليه السّلام آن را با علم نافذ و رأى رساى خود، بيان فرمود.

قبل فهرست بعد