قبل | فهرست | بعد |
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 453
آه زمين چه اجساد عزيز و خوش سيمايى را كه با غذاهاى لذيذ و رنگين زندگى كردند، و در آغوش نعمتها پرورانده شدند به كام خويش فرو برد. آنان كه مىخواستند با شادى غمهاى را از دل بيرون كنند، و به هنگام مصيبت با سرگرمىها، صفاى عيش خود را برهم نزنند، دنيا به آنها و آنها به دنيا مىخنديدند، و در سايه خوشگذرانى غفلت زا، بى خبر بودند كه روزگار با خارهاى مصيبت زا آنها را در هم كوبيد و گذشت روزگار توانايىشان را گرفت، مرگ از نزديك به آنها نظر دوخت، و غم و اندوهى كه انتظارش را نداشتند آنان را فرا گرفت، و غصّههاى پنهانى كه خيال آن را نمىكردند، در جانشان راه يافت، در حالى كه با سلامتى انس داشتند انواع بيمارىها در پيكرشان پديد آمد، و هراسناك به اطبّا، كه دستور دادند گرمى را با سردى، و سردى را با گرمى درمان كنند روى آورند كه بى نتيجه بود، زيرا داروى سردى، گرمى را علاج نكرد، و آنچه براى گرمى به كار بردند، سردى را بيشتر ساخت، و تركيبات و اخلاط، مزاج را به اعتدال نياورد، جز آن كه آن بيمارى را فزونى داد، تا آنجا كه درمان كننده خسته، و پرستار سرگردان، و خانواده از ادامه بيمارىها سست و ناتوان شدند، و از پاسخ پرسش كنندگان درماندند، و در باره همان خبر حزن آورى كه از او پنهان مىداشتند در حضورش به گفتگو پرداختند.
يكى مىگفت تا لحظه مرگ بيمار است، ديگرى در آروزى شفا يافتن بود، و سوّمى خاندانش را به شكيبايى در مرگش دعوت مىكرد، و گذشتگان را به ياد مىآورد. در آن حال كه در آستانه مرگ، و ترك دنيا، و جدايى با دوستان بود، ناگهان اندوهى سخت به او روى آورد، فهم و دركش را گرفت، زبانش به خشكى گراييد. چه مطالب مهمّى را مىبايست بگويد كه زبانش از گفتن آنها باز ماند، و چه سخنان دردناكى را از شخص بزرگى كه احترامش را نگه مىداشت، يا فرد خردسالى كه به او ترحّم مىكرد، مىشنيد و خود را به كرى مىزد. همانا مرگ سختىهايى دارد كه هراس انگيز و وصف ناشدنى است، و برتر از آن است كه عقلهاى اهل دنيا آن را درك كند.
(به هنگام تلاوت آيه 37 سوره نور، «و صبح و شام در آن خانهها تسبيح مىگويند، مردانى كه نه تجارت و نه معامله اى آنها را از ياد خدا و بر پا داشتن ياد خدا غافل نمىكند»، فرمود)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 455
همانا خداى سبحان و بزرگ، ياد خود را روشنى بخش دلها قرار داد، تا گوش پس از ناشنوايى بشنود، و چشم پس از كم نورى بنگرد، و انسان پس از دشمنى رام گردد، خداوند كه نعمتهاى او گران قدر است، در دورانهاى مختلف روزگار، و در دوران جدايى از رسالت «تا آمدن پيامبرى پس از پيامبرى ديگر» بندگانى داشته كه با آنان در گوش جانشان زمزمه مىكرد، و در درون عقلشان با آنان سخن مىگفت. آنان چراغ هدايت را با نور بيدارى در گوشها و ديدهها و دلها بر مىافروختند، روزهاى خدايى را به ياد مىآورند و مردم را از جلال و بزرگى خدا مىترساندند. آنان نشانههاى روشن خدا در بيابانهايند، آن را كه راه ميانه در پيش گرفت مىستودند، و به رستگارى بشارت مىدادند، و روش آن را كه به جانب چپ يا راست كشانده مىشد، زشت مىشمردند، و از نابودى هشدار مىدادند، همچنان چراغ تاريكىها، و راهنماى پرتگاهها بودند.
همانا مردمى هستند كه ذكر خدا را به جاى دنيا برگزيدند، كه هيچ تجارتى يا خريد و فروشى، آنها را از ياد خدا باز نمىدارد. با ياد خدا روزگار مىگذرانند، و غافلان را با هشدارهاى خود، از كيفرهاى الهى مىترسانند به عدالت فرمان مىدهند، و خود عدالت گسترند، از بدىها نهى مىكنند و خود از آنها پرهيز دارند. با اينكه در دنيا زندگى مىكنند گويا آن را رها كرده به آخرت پيوستهاند، سراى ديگر را مشاهده كرده، گويا از مسائل پنهان برزخيان و مدت طولانى اقامتشان آگاهى دارند، و گويا قيامت وعدههاى خود را براى آنان تحقّق بخشيده است، آنان پردهها را براى مردم دنيا برداشتهاند، مىبينند آنچه را كه مردم نمىنگرند، و مىشنوند آنچه را كه مردم نمىشنوند. اگر اهل ذكر را در انديشه خود آورى و مقامات ستوده آنان و مجالس آشكارشان را بنگرى، مىبينى كه آنان نامههاى اعمال خود را گشوده، و براى حسابرسى آمادهاند، كه همه را جبران كنند، و در انديشهاند، در كدام يك از اعمال كوچك و بزرگى كه به آنان فرمان داده شده، كوتاهى كردهاند، يا چه اعمالى كه از آن نهى شده بودند مرتكب گرديدهاند، بار سنگين گناهان خويش را بر دوش نهاده، و در برداشتن آن ناتوان شدند، گريه در گلويشان شكسته، و با ناله و فرياد مىگريند و با يكديگر گفتگو دارند، در پيشگاه پروردگار خويش به پشيمانى اعتراف دارند.
آنان نشانههاى هدايت، و چراغهاى روشنگر تاريكىها مىباشند، فرشتگان آنان را در ميان گرفته، و آرامش بر آنها مىبارند، درهاى آسمان به رويشان گشوده، و مقام ارزشمندى براى آنان آماده كردهاند، مقامى كه خداوند با نظر رحمت به آن مىنگرد، و از تلاش آنها خشنود، و منزلت آنها را مىستايد، دست به دعا برداشته، و آمرزش الهى مىطلبند. در گرو نيازمندى فضل خدا،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 457
و اسيران بزرگى اويند، غم و اندوه طولانى دلهايشان را مجروح، و گريههاى پياپى چشمهايشان را آزرده است. دست آنان به طرف تمام درهاى اميدوارى خدا دراز است، از كسى درخواست مىكنند كه بخشش او را كاستى، و درخواست كنندگان او را نوميدى نيست، پس اكنون به خاطر خودت، حساب خويش را بررسى كن زيرا ديگران حسابرسى غير از تو دارند.
(به هنگام تلاوت آيه 6 سوره انفطار، «اى انسان، چه چيز تو را در برابر پروردگار كريمت مغرور ساخته است» فرمود)
برهان گناهكار، نادرستترين برهانها است، و عذرش از توجيه هر فريب خوردهاى بى اساستر، و خوشحالى او از عدم آگاهى است. اى انسان چه چيز تو را بر گناه جرأت داده و در برابر پروردگارت مغرور ساخته و بر نابودى خود علاقهمند كرده است آيا بيمارى تو را درمان نيست و خواب زدگى تو بيدارى ندارد چرا آنگونه كه به ديگران رحم مىكنى، به خود رحم نمىكنى چه بسا كسى را در آفتاب سوزان مىبينى بر او سايه مىافكنى يا بيمارى را مىنگرى كه سخت ناتوان است، از روى دلسوزى بر او اشك مىريزى، امّا چه چيز تو را بر بيمارى خود بى تفاوت كرده و بر مصيبتهاى خود شكيبا و از گريه بر حال خويشتن باز داشته است در حالى كه هيچ چيز براى تو عزيزتر از جانت نيست چگونه ترس از فرود آمدن بلا، شب هنگام تو را بيدار نكرده است كه در گناه غوطهور، و در پنجه قهر الهى مبتلا شدهاى
پس سستى دل را با استقامت درمان كن، و خواب زدگى چشمانت را با بيدارى از ميان بردار، و اطاعت خدا را بپذير، و با ياد خدا انس گير، و ياد آر كه تو از خدا روى گردانى و در همان لحظه او روى به تو دارد، و تو را به عفو خويش مىخواند، و با كرم خويش مىپوشاند در حالى كه تو از خدا بريده به غير او توجّه دارى پس چه نيرومند و بزرگوار است خدا و چه ناتوان و بى مقدارى تو، كه بر عصيان او جرأت دارى، در حالى كه تو را در پرتو نعمت خود قرار داده، و در سايه رحمت او آرميدهاى، نه بخشش خود را از تو گرفته،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 459
و نه پرده اسرار تو را دريده است. بلكه چشم بر هم زدنى، بىاحسان خدا زنده نبودى در حالى كه يا در نعمتهاى او غرق بودى، يا از گناهان تو پرده پوشى شد، و يا بلا و مصيبتى را از تو دور ساخته است، پس چه فكر مىكنى اگر او را اطاعت كنى به خدا سوگند اگر اين رفتار ميان دو نفر كه در توانايى و قدرت برابر بودند وجود داشت (و تو يكى از آن دو بودى) تو نخستين كسى بودى كه خود را بر زشتى اخلاق، و نادرستى كردار محكوم مىكردى.
به حق مىگويم آيا دنيا تو را فريفته است يا تو خود فريفته دنيايى دنيا عبرتها را براى تو آشكار، و تو را به تساوى دعوت كرد، دنيا با دردهايى كه در جسم تو مىگذارد، و با كاهشى كه در توانايى تو ايجاد مىكند، راستگوتر از آن است كه به تو دروغ بگويد، و يا مغرورت سازد. چه بسا نصيحت كنندهاى از دنيا را متّهم كردى، و راستگويى را دروغگو پنداشتى اگر دنيا را از روى شهرهاى ويران شده، و خانههاى درهم فرو ريخته بشناسى، آن را يادآورى دلسوز، و اندرز دهندهاى گويا مىيابى، كه چونان دوستى مهربان از تباهى و نابودى تو نگران است. دنيا چه خوب خانهاى است براى آن كس كه آن را جاودانه نپندارد، و خوب محلّى است براى آن كس كه آن را وطن خويش انتخاب نكند. سعادتمندان به وسيله دنيا در قيامت، كسانى هستند كه امروز از حرام آن مىگريزند.
آنگاه كه زمين سخت بلرزد، و نشانههاى هولناك قيامت تحقّق پذيرد، و پيروان هر دينى به آن ملحق شوند، و هر پرستش كننده به معبود خود، و هر اطاعت كنندهاى به فرمانده خود رسد، نه چشمى بر خلاف عدالت و برابرى در هوا گشوده، و نه قدمى بر خلاف حق، آهسته در زمين نهاده مىشود، در آن روز چه دليلهايى كه باطل مىگردد، و عذرهايى كه پذيرفته نمىشود پس در جستجوى عذرى باش كه پذيرفته شود، و دليلى بجوى كه استوار باشد، و از دنياى فانى براى آخرت جاويدان توشه بردار، و براى سفر آخرت وسائل لازم را آماده كن، و چشم به برق نجات بدوز، و بار سفر بربند.
(اين سخنرانى در شهر كوفه در دوران زمامدارى آن حضرت ايراد شد)
سوگند به خدا، اگر تمام شب را بر روى خارهاى سعدان به سر ببرم، و يا با غل و زنجير به اين سو يا آن سو كشيده شوم، خوشتر دارم تا خدا و پيامبرش را در روز قيامت، در حالى ملاقات كنم كه به بعضى از بندگان ستم، و چيزى از اموال عمومى را غصب كرده باشم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 461
چگونه بر كسى ستم كنم براى نفس خويش، كه به سوى كهنگى و پوسيده شدن پيش مىرود، و در خاك، زمانى طولانى اقامت مىكند
به خدا سوگند، برادرم عقيل را ديدم كه به شدّت تهيدست شده و از من درخواست داشت تا يك من از گندمهاى بيت المال را به او ببخشم. كودكانش را ديدم كه از گرسنگى داراى موهاى ژوليده، و رنگشان تيره شده، گويا با نيل رنگ شده بودند. پى در پى مرا ديدار و درخواست خود را تكرار مىكرد، چون به گفتههاى او گوش دادم پنداشت كه دين خود را به او واگذار مىكنم، و به دلخواه او رفتار و از راه و رسم عادلانه خود دست بر مىدارم، روزى آهنى را در آتش گداخته به جسمش نزديك كردم تا او را بيازمايم، پس چونان بيمار از درد فرياد زد و نزديك بود از حرارت آن بسوزد. به او گفتم، اى عقيل، گريه كنندگان بر تو بگريند، از حرارت آهنى مىنالى كه انسانى به بازيچه آن را گرم ساخته است امّا مرا به آتش دوزخى مىخوانى كه خداى جبّارش با خشم خود آن را گداخته است تو از حرارت ناچيز مىنالى و من از حرارت آتش الهى ننالم و از اين حادثه شگفت آورتر اينكه شب هنگام كسى به ديدار ما آمد و ظرفى سر پوشيده پر از حلوا داشت، معجونى در آن ظرف بود چنان از آن متنفّر شدم كه گويا آن را با آب دهان مار سمّى، يا قى كرده آن مخلوط كردند به او گفتم: هديه است يا زكات يا صدقه كه اين دو بر ما اهل بيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم حرام است. گفت: نه، نه زكات است نه صدقه، بلكه هديه است. گفتم: زنان بچّه مرده بر تو بگريند، آيا از راه دين وارد شدى كه مرا بفريبى يا عقلت آشفته شده يا جن زده شدى يا هذيان مىگويى به خدا سوگند، اگر هفت اقليم را با آنچه در زير آسمانهاست به من دهند تا خدا را نافرمانى كنم كه پوست جوى را از مورچهاى ناروا بگيرم، چنين نخواهم كرد و همانا اين دنياى آلوده شما نزد من از برگ جويده شده ملخ پستتر است على را با نعمتهاى فنا پذير، و لذّتهاى ناپايدار چه كار به خدا پناه مىبريم از خفتن عقل، و زشتى لغزشها، و از او يارى مىجوييم.
يارى خواستن از خدا در مشكلات اقتصادى
خدايا آبرويم را با بى نيازى نگهدار، و با تنگدستى شخصيّت مرا لكّه دار مفرما، كه از روزى خواران تو روزى خواهم، و از بدكاران عفو و بخشش طلبم مرا در ستودن آن كس كه به من عطايى فرمود موفّق فرما، و در نكوهش آن كس كه از من دريغ داشت آزمايش فرما، در صورتى كه در پشت پرده، اختيار هر بخشش و دريغى در دست تو است و تو بر همه چيز توانايى.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 463
دنيا خانهاى است پوشيده از بلاها، به حيله و نيرنگ شناخته شده، نه حالات آن پايدار، و نه مردم آن از سلامت برخوردارند، داراى تحوّلات گوناگون، و دورانهاى رنگارنگ، زندگى در آن نكوهيده، و امنيّت در آن نابود است. اهل دنيا همواره هدف تيرهاى بلا هستند كه با تيرهايش آنها را مىكوبيد، و با مرگ آنها را نابود مىكند.
اى بندگان خدا بدانيد، شما و آنان كه در اين دنيا زندگى مىكنيد، بر همان راهى مىرويد كه گذشتگان پيمودند آنان زندگانىشان از شما طولانىتر، خانههاىشان آبادتر، و آثارشان از شما بيشتر بود، كه ناگهان صداهايشان خاموش، و وزش بادها در سرزمينشان ساكت، و اجسادشان پوسيده، و سرزمينشان خالى، و آثارشان ناپديد شد قصرهاى بلند و محكم، و بساط عيش و بالشهاى نرم را به سنگها و آجرها، و قبرهاى به هم چسبيده تبديل كردند: گورهايى كه بناى آن بر خرابى، و با خاك ساخته شده است، گورها به هم نزديك اما ساكنان آنها از هم دور و غريبند، در وادى وحشتناك به ظاهر آرام امّا گرفتارند، نه در جايى كه وطن گرفتند انس مىگيرند، و نه با همسايگان ارتباطى دارند، در صورتى كه با يكديگر نزديك، و در كنار هم جاى دارند. چگونه يكديگر را ديدار كنند در حالى كه فرسودگى آنها را در هم كوبيده، و سنگ و خاك آنان را در كام خود فرو برده است. شما هم راهى را خواهيد رفت كه آنان رفتهاند، و در گرو خانههايى قرار خواهيد گرفت كه آنها قرار دارند، و گورها شما را به امانت خواهد پذيرفت، پس چگونه خواهيد بود كه عمر شما به سر آيد و مردگان از قبرها برخيزيد «در آن هنگام كه هر كس به اعمال از پيش فرستاده آزمايش مىشود، و به سوى خدا كه مولا و سرپرست آنهاست باز مىگردد، و هر دروغى را كه مىبافتند براى آنان سودى نخواهد داشت».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 465
خدايا تو با دوستانت از همه انس گيرندهترى، و بر طرف كننده نيازهاى توكّل كنندگانى، بر اسرار پنهانشان آگاه، و به آنچه در دل دارند آشنايى، و از ديدگاههاى آنان با خبر، و رازشان نزد تو آشكار، و دلهايشان در حسرت ديدار تو داغدار است، اگر تنهايى و غربت به وحشتشان اندازد ياد تو آرامشان مىكند، اگر مصيبتها بر آنان فرود آيد، به تو پناه مىبرند، و روى به درگاه تو دارند، زيرا مىدانند كه سر رشته كارها به دست توست، و همه كارها از خواست تو نشأت مىگيرد. خدايا اگر براى خواستن درمانده شوم، يا راه پرسيدن را ندانم، تو مرا به اصلاح كارم راهنمايى فرما، و جانم را به آنچه مايه رستگارى من است هدايت كن، كه چنين كارى از راهنمايىهاى تو بدور، و از كفايتهاى تو ناشناخته نيست. خدايا، مرا با بخشش خود بپذير، و با عدل خويش، با من رفتار مكن
خدا او را در آنچه آزمايش كرد پاداش خير دهد، كه كجىها را راست، و بيمارىها را درمان، و سنّت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را به پاداشت، و فتنهها را پشت سر گذاشت، با دامن پاك، و عيبى اندك، درگذشت، به نيكىهاى دنيا رسيده و از بدىهاى آن رهايى يافت، وظائف خود نسبت به پروردگارش را انجام داد، و چنانكه بايد از كيفر الهى مىترسيد. خود رفت و مردم را پراكنده بر جاى گذاشت، كه نه گمراه، راه خويش شناخت، و نه هدايت شده به يقين رسيد.
(وصف روز بيعت مردم با امام عليه السّلام كه شبيه اين خطبه در عبارات گذشته آمد)
دست مرا براى بيعت مىگشوديد و من مىبستم، شما آن را به سوى خود مىكشيديد و من آن را مىگرفتم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 467
سپس چونان شتران تشنه كه به طرف آبشخور هجوم مىآورند بر من هجوم آورديد، تا آن كه بند كفشم پاره شد، و عبا از دوشم افتاد، و افراد ناتوان پايمال گرديدند. آنچنان مردم در بيعت با من خشنود بودند كه خردسالان شادمان، و پيران براى بيعت كردن، لرزان به راه افتادند، و بيماران بر دوش خويشان سوار، و دختران، جوان بى نقاب به صحنه آمدند .
همانا ترس از خدا كليد هر در بسته، و ذخيره رستاخيز، و عامل آزادگى از هر گونه بردگى، و نجات از هر گونه هلاكت است. در پرتو پرهيزكارى، تلاشگران پيروز، پرواكنندگان از گناه رستگار، و به هر آرزويى مىتوان رسيد. مردم عمل كنيد كه عمل نيكو به سوى خدا بالا مىرود، و توبه سودمند است، و دعا به اجابت مىرسد، و آرامش برقرار، و قلمهاى فرشتگان در جريان است. به سوى اعمال نيكو بشتابيد پيش از آن كه عمرتان پايان پذيرد، يا بيمارى مانع شود، و يا تير مرگ شما را هدف قرار دهد.
مرگ نابود كننده لذّتها، تيره كننده خواهشهاى نفسانى، و دور كننده اهداف شماست، مرگ ديدار كنندهاى دوست نداشتنى، هماوردى شكست ناپذير و كينه توزى است كه بازخواست نمىشود، دامهاى خود را هم اكنون بر دست و پاى شما آويخته، و سختىهايش شما را فرا گرفته، و تيرهاى خود را به سوى شما پرتاب كرده است. قهرش بزرگ، و دشمنى او پياپى و تيرش خطا نمىكند. چه زود است كه سايههاى مرگ، و شدّت دردهاى آن، و تيرگىهاى لحظه جان كندن، و بيهوشى سكرات مرگ، و ناراحتى و خارج شدن روح از بدن، و تاريكى چشم پوشيدن از دنيا، و تلخى خاطرهها، شما را فرا گيرد. پس ممكن است ناگهان مرگ بر شما هجوم آورد، و گفتگوهايتان را خاموش، و جمعيّت شما را پراكنده، و نشانههاى شما را نابود، و خانههاى شما را خالى، و ميراث خواران شما را بر انگيزد تا ارث شما را تقسيم كنند، آنان يا دوستان نزديكند كه به هنگام مرگ نفعى نمىرسانند، يا نزديكان غم زدهاى كه نمىتوانند جلوى مرگ را بگيرند، يا سرزنش كنندگانى كه گريه و زارى نمىكنند.
بر شما باد به تلاش و كوشش، آمادگى و آماده شدن، و جمع آورى زاد و توشه آخرت و در دوران زندگى دنيا. دنيا شما را مغرور نسازد، چنانكه گذشتگان شما و امّتهاى پيشين را در قرون سپرى شده مغرور ساخت. آنان كه دنيا را دوشيدند، به غفلت زدگى در دنيا گرفتار آمدند، فرصتها را از دست دادند،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 469
و تازههاى آن را فرسوده ساختند، سرانجام خانههايشان گورستان، و سرمايههايشان ارث اين و آن گرديد، آنان كه نزديكشان را نمىشناسند، و به گريه كنندگان خود توجّهى ندارند، و نه دعوتى را پاسخ مىگويند. مردم از دنياى حرام بپرهيزيد، كه حيلهگر و فريبنده و نيرنگباز است، بخشندهاى باز پس گيرنده، و پوشندهاى برهنه كننده است، آسايش دنيا بى دوام، و سختىهايش بى پايان، و بلاهايش دائمى است.
زاهدان گروهى از مردم دنيايند كه دنيا پرست نمىباشند، پس در دنيا زندگى مىكنند امّا آلودگى دنيا پرستان را ندارند، در دنيا با آگاهى و بصيرت عمل مىكنند، و در ترك زشتىها از همه پيشى مىگيرند، بدنهايشان به گونهاى در تلاش و حركت است كه گويا ميان مردم آخرتند، اهل دنيا را مىنگرند كه مرگ بدنها را بزرگ مىشمارند، امّا آنها مرگ دلهاى زندگان را بزرگتر مىدانند.
(اين سخنرانى در سرزمين «ذى قار» هنگام حركت به سوى بصره در سال 36 هجرى ايراد شد و واقدى آن را در كتاب «جمل» نقل كرد)
پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آنچه را كه به ابلاغ شد آشكار كرد، و پيامهاى پروردگارش را رساند. او شكافهاى اجتماعى را به وحدت اصلاح، و فاصلهها را به هم پيوند داد و پس از آن كه آتش دشمنىها و كينههاى بر افروخته در دلها راه يافته بود، ميان خويشاوندان يگانگى بر قرار كرد.
(عبد الله بن زمعة از ياران امام بود و درخواست مالى داشت، در جوابش فرمود)
اين اموال كه مىبينى نه مال من و نه از آن توست، غنيمتى گرد آمده از مسلمانان است كه با شمشيرهاى خود به دست آوردند، اگر تو در جهاد همراهشان بودى، سهمى چونان سهم آنان داشتى، و گر نه دسترنج آنان خوراك ديگران نخواهد بود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 471
(هنگامى كه «جعدة بن هبيرة» خواهر زاده امام عليه السّلام نتوانست در حضور آن حضرت سخن بگويد فرمود)
آگاه باشيد، همانا زبان، پارهاى از وجود انسان است، اگر آمادگى نداشته باشد، سخن نمىگويد، و به هنگام آمادگى، گفتار او را مهلت نمىدهد، همانا ما اميران سخن مىباشيم، درخت سخن در ما ريشه دوانده، و شاخههاى آن بر ما سايه افكنده است.
خدا شما را رحمت كند، بدانيد كه همانا شما در روزگارى هستيد كه گوينده حق اندك، و زبان از راستگويى عاجز، و حق طلبان بى ارزشند، مردم گرفتار گناه، و به سازشكارى همداستانند، جوانانشان بد اخلاق، و پير مردانشان گنه كار، و عالمشان دو رو، و نزديكانشان سود جوينده، نه خردسالانشان بزرگان را احترام مىكنند و نه توانگرانشان دست مستمندان را مىگيرند.
(ذعلب يمانى از جمله احمد بن قتيبة، از عبد الله بن يزيد، از مالك بن دحيه نقل كرد كه در حضور امام از علّت تفاوتهاى ميان مردم پرسيدند، امام فرمود)
علّت تفاوتهاى ميان مردم، گوناگونى سرشت آنان است، زيرا آدميان در آغاز، تركيبى از خاك شور و شيرين، سخت و نرم، بودند، پس آنان به ميزان نزديك بودن خاكشان با هم نزديك، و به اندازه دورى آن از هم دور و متفاوتند . يكى زيبا روى و كم خرد، و ديگرى بلند قامت و كم همّت، يكى زشت روى و نيكوكار، ديگرى كوتاه قامت و خوش فكر، يكى پاك سرشت و بد اخلاق، ديگرى خوش قلب و آشفته عقل، و آن ديگرى سخنورى دل آگاه است
(به هنگام غسل دادن پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 473
پدر و مادرم فداى تو اى رسول خدا با مرگ تو رشتهاى پاره شد كه در مرگ ديگران اينگونه قطع نشد، با مرگ تو رشته پيامبرى، و فرود آمدن پيام و اخبار آسمانى گسست. مصيبت تو، ديگر مصيبت ديدگان را به شكيبايى واداشت، و همه را در مصيبت تو يكسان عزادار كرد. اگر به شكيبايى امر نمىكردى، و از بىتابى نهى نمىفرمودى، آنقدر اشك مىريختم تا اشكهايم تمام شود، و اين درد جانكاه هميشه در من مىماند، و اندوهم جاودانه مىشد، كه همه اينها در مصيب تو ناچيز است چه بايد كرد كه زندگى را دوباره نمىتوان بازگرداند، و مرگ را نمىشود مانع شد، پدر و مادرم فداى تو ما را در پيشگاه پروردگارت ياد كن، و در خاطر خود نگهدار
(از هجرت و پيوستن به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم سخن مىگويد)
خود را در راهى قرار دادم كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رفته بود، و همه جا از او پرسيدم تا به سرزمين «عرج» رسيدم .
«اين جملات در يك سخن طولانى آمده است، جمله
«فأطأ ذكره»
(در همه جا از او مىپرسيدم.) يكى از سخنانى است كه در اوج فصاحت قرار دارد، يعنى خبر حركت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از ابتداء حركت تا پايان به من مىرسيد، كه امام اين معنا را با كناية آورده است)
حال كه زنده و برقراريد، پس عمل نيكو انجام دهيد، زيرا پروندهها گشوده، راه توبه آماده، و خدا فراريان را فرا مىخواند، و بدكاران اميد بازگشت دارند. عمل كنيد، پيش از آن كه چراغ عمل خاموش، و فرصت پايان يافته، و اجل فرارسيده، و در توبه بسته، و فرشتگان به آسمان پرواز كنند. پس هر كسى با تلاش خود براى خود، از روزگار زندگانى براى ايّام پس از مرگ، از دنياى فنا پذير براى جهان پايدار، و از گذرگاه دنيا براى زندگى جاودانه آخرت، توشه برگيرد، انسان بايد از خدا بترسد، زيرا تا لحظه مرگ فرصت داده شده، و مهلت عمل نيكو دارد. انسان بايد نفس را مهار زند، و آن را در اختيار گرفته از طغيان و گناهان باز دارد، و زمام آن را به سوى اطاعت پروردگار بكشاند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 475
شاميان درشت خويانى پست، بردگانى فرو مايهاند كه از هر گوشهاى گرد آمده، و از گروههاى مختلفى تركيب يافتهاند ، مردمى كه سزاوار بودند احكام دين را بياموزند، و تربيت شوند، و دانش فراگيرند، و كار آزموده شوند، و سرپرست داشته باشند، و دستگيرشان كنند، و آنها را به كار مفيد وادارند. آنان نه از مهاجرانند و نه از انصار، و نه آنان كه خانه و زندگى خود را براى مهاجران آماده كرده، و از جان و دل ايمان آوردند.
آگاه باشيد كه شاميان در انتخاب حكم، نزديكترين فردى را كه دوست داشتند برگزيدند، و شما فردى را كه از همه به ناخشنودى نزديكتر بود انتخاب كرديد، همانا سر و كار شما با عبد اللّه پسر قيس است كه مىگفت: «جنگ فتنه است بند كمانها را ببرّيد و شمشيرها را در نيام كنيد» اگر راست مىگفت پس چرا بدون اجبار در جنگ شركت كرده و اگر دروغ مىگفت پس متّهم است. براى داورى. عبد اللّه بن عباس را رو در روى عمرو عاص قرار دهيد، و از فرصت مناسب استفاده كنيد، و مرزهاى دور دست كشور اسلامى را در دست خود نگه داريد، آيا نمىبينيد كه شهرهاى شما ميدان نبرد شده و خانههاى شما هدف تيرهاى دشمنان قرار گرفته است
(در اين خطبه از جايگاه خاندان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم سخن مىگويد)
خاندان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مايه حيات دانش، و نابودى جهلاند، بردبارىشان شما را از دانش آنها خبر مىدهد، و ظاهرشان از صفاى باطن، و سكوتشان از حكومتهاى گفتارشان با خبر مىسازد، هرگز با حق مخالفت نكردند، و در آن اختلاف ندارند.
آنان ستونهاى استوار اسلام، و پناهگاه مردم مىباشند، حق به وسيله آنها به جايگاه خويش بازگشت، و باطل از جاى خويش رانده و نابود، و زبان باطل از ريشه كنده شد. اهل بيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دين را چنانكه سزاوار بود، دانستند و آموختند و بدان عمل كردند، نه آنكه شنيدند و نقل كردند، زيرا راويان دانش بسيار، امّا حفظ كنندگان و عمل كنندگان به آن اندكند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 477
(در سال 35 هجرى وقتى عثمان محاصره شد، ابن عباس را فرستاد كه على عليه السّلام در مدينه نباشد و به باغات ينبع «محلّى در اطراف مدينه» برود، كه مردم به نام او شعار ندهند، امام رفت. وقتى احتياج شديد به يارى داشت پيغام داد و امام به مدينه برگشت. دوباره ابن عباس را فرستاد كه على عليه السّلام از مدينه خارج شود، امام فرمود)
اى پسر عبّاس عثمان جز اين نمىخواهد كه مرا سرگردان نگهدارد، گاهى بروم، و زمانى برگردم، يك بار پيغام فرستاد از مدينه خارج شوم، دوباره خبر داد كه باز گردم، هم اكنون تو را فرستاده كه از شهر خارج شوم. به خدا سوگند، آنقدر از او دفاع كردم كه ترسيدم گناهكار باشم.
(در اين سخنرانى ياران را به جهاد تشويق مىكند)
خدا شكر گزارى را بر عهده شما نهاده، و امر حكومت را در دست شما گذارده، و فرصت مناسب در اختيارتان قرار داده است تا براى جايزه بهشت با هم ستيز كنيد. پس كمربندها را محكم ببنديد، و دامن همّت بر كمر زنيد، كه به دست آوردن ارزشهاى والا با خوشگذرانى ميسّر نيست چه بسا خوابهاى شب كه تصميمهاى روز را از بين برده ، و تاريكىهاى فراموشى كه همّتهاى بلند را نابود كرده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 479
نامههاى امام به دشمنان نامههاى امام به استانداران و كارگزاران كشور عهد و پيمانهاى امام با فرمانداران سفارشات امام به خانواده و ياران
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 481
(نامه به مردم كوفه به هنگام حركت از مدينه به طرف بصره، در سال 36 هجرى اين نامه را امام حسن عليه السّلام و عمّار ياسر به كوفه بردند)
از بنده خدا، على امير مؤمنان، به مردم كوفه، كه در ميان انصار پايهاى ارزشمند، و در عرب مقامى والا دارند، پس از ستايش پروردگار همانا شما را از كار عثمان چنان آگاهى دهم كه شنيدن آن چونان ديدن باشد، مردم بر عثمان عيب گرفتند، و من تنها كسى از مهاجران بودم كه او را به جلب رضايت مردم واداشته، و كمتر به سرزنش او زبان گشودم. امّا طلحه و زبير، آسانترين كارشان آن بود كه بر او يورش برند، و او را برنجانند، و ناتوانش سازند. عايشه نيز ناگهان بر او خشم گرفت، عدّهاى به تنگ آمده او را كشتند، آنگاه مردم بدون اكراه و اجبار، با من بيعت كردند. آگاه باشيد مدينه مردم را يك پارچه بيرون راند و مردم نيز براى سركوبى آشوب از او فاصله گرفتند. ديگر حوادث آشوب به جوش آمد و فتنهها بر پايههاى خود ايستاد. پس به سوى فرمانده خود بشتابيد، و در جهاد با دشمن بر يكديگر پيشى گيريد، به خواست خداى عزيز و بزرگ.
(نامه به مردم كوفه پس از پيروزى بر شورشيان بصره در ماه رجب سال 36 هجرى كه كوفيان نقش تعيين كننده داشتند)
خداوند شما مردم كوفه را از سوى اهل بيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پاداش نيكو دهد، بهترين پاداشى كه به بندگان فرمانبردار، و سپاسگزاران نعمتش عطا مىفرمايد، زيرا شما دعوت ما را شنيديد و اطاعت كرديد، به جنگ فرا خوانده شديد و بسيج گشتيد.
(به امام خبر دادند كه شريح بن الحارث، قاضى امام خانهاى به 80 دينار خريد، او را حضار كرده فرمود)
به من خبر دادند كه خانهاى با هشتاد دينار خريدهاى، و سندى براى آن نوشتهاى، و گواهانى آن را امضا كردهاند. (شريح گفت: آرى اى امير مؤمنان، امام عليه السّلام نگاه خشم آلودى به او كرد و فرمود)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 483
اى شريح به زودى كسى به سراغت مىآيد كه به نوشتهات نگاه نمىكند، و از گواهانت نمىپرسد، تا تو را از آن خانه بيرون كرده و تنها به قبر بسپارد. اى شريح انديشه كن كه آن خانه را با مال ديگران يا با پول حرام نخريده باشى، كه آنگاه خانه دنيا و آخرت را از دست دادهاى. اما اگر هنگام خريد خانه، نزد من آمده بودى، براى تو سندى مىنوشتم كه ديگر براى خريد آن به درهمى يا بيشتر، رغبت نمىكردى، آن سند را چنين مىنوشتم:
اين خانهاى است كه بندهاى خوار آن را از مردهاى آماده كوچ خريده، خانهاى از سراى غرور، كه در محلّه نابود شوندگان، و كوچه هلاك شدگان قرار دارد، اين خانه به چهار جهت منتهى مىگردد: يك سوى آن به آفتها و بلاها، سوى دوّم آن به مصيبتها، و سوى سوم به هوا و هوسهاى سست كننده، و سوى چهارم آن به شيطان گمراه كننده ختم مىشود، و در خانه به روى شيطان گشوده است. اين خانه را فريب خورده آزمند، از كسى كه خود به زودى از جهان رخت برمىبندد، به مبلغى كه او را از عزّت و قناعت خارج و به خوارى و دنيا پرستى كشانده، خريدارى كرده است. هر گونه نقصى در اين معامله باشد، بر عهده پروردگارى است كه اجساد پادشاهان را پوسانده، و جان جبّاران را گرفته، و سلطنت فرعونها چون «كسرى» و «قيصر» و «تبّع» و «حمير» را نابود كرده است.
آنان كه مال فراوان گرد آورده بر آن افزودند، و آنان كه قصرها ساخته، و محكم كارى كردند، طلا كارى كرده، و زينت دادند، فراوان اندوختند، و نگهدارى كردند، و به گمان خود براى فرزندان خود باقى گذاشتند همگى آنان به پاى حسابرسى الهى، و جايگاه پاداش و كيفر رانده مىشوند، آنگاه كه فرمان داورى و قضاوت نهايى صادر شود «پس تبهكاران زيان خواهند ديد». به اين واقعيّتها عقل گواهى مىدهد هر گاه كه از اسارت هواى نفس نجات يافته، و از دنيا پرستى به سلامت بگذرد.
قبل | فهرست | بعد |