قبل | فهرست | بعد |
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 309
و براى هر پديدهاى حد و مرزى تعيين فرمود، و آنها را به نيكوترين صورت زيبا، صورتگرى كرد، چيزى از فرمان او سر پيچى نمىكند، و خدا از اطاعت چيزى سود نمىبرد، علم او به مردگانى كه رفتند چونان آگاهى او به زندگانى است كه هستند، و علم او به آسمانهاى بالا چونان علم او به زمينهاى زيرين است.
اى انسان اى آفريده راست قامت، اى پديده نگهدارى شده در تاريكىهاى رحمهاى مادران، و قرار داده شده در پردههاى تو در تو آغاز آفرينش تو از گل و لاى بود، و سپس در جايگاه آرامى نهاده شدى تا زمانى مشخّص و سر آمدى تعيين شده، و آنگاه كه در شكم مادرت حركت مىكردى، نه دعوتى را مىتوانستى پاسخ دهى، و نه صدايى را مىشنيدى. سپس تو را از قرار گاهت بيرون كردند و به خانهاى آوردند كه آن را نديده بودى و راههاى سودش را نمىتوانستى، پس چه كسى تو را در مكيدن شير، از پستان مادر هدايت كرد و به هنگام نياز جايگاههاى طلب كردن و خواستن را به تو شناساند هرگز، آن كس كه در توصيف پديدهاى با شكل و اندازه و ابزار مشخّص درمانده باشد، بدون ترديد از وصف پر وردگارش ناتوانتر، و از شناخت خدا با حدّ و مرز پديدهها دورتر است.
(در سال 34 هجرى مردم در اطراف امام جمع شده و از عثمان شكايت كردند و از او خواستند كه با عثمان صحبت كند تا از اشتباهات خود دست بردارد)
همانا مردم پشت سر من هستند و مرا ميان تو و خودشان ميانجى قرار دادهاند، به خدا نمىدانم با تو چه بگويم چيزى را نمىدانم كه تو ندانى، تو را به چيزى راهنمايى نمىكنم كه نشناسى، تو مىدانى آنچه ما مىدانيم. ما به چيزى پيشى نگرفتهايم كه تو را آگاه سازيم، و چيزى ما در پنهانى نيافتهايم كه آن را به تو ابلاغ كنيم. ديدى چنانكه ما ديدم، شنيدى چنانكه ما شنيديم، با رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بودى چنانكه ما بوديم، پسر ابو قحافه (ابا بكر) و پسر خطّاب، در عمل به حق، از تو بهتر نبودند، تو به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در خويشاوندى از آن دو نزديكترى، و داماد او شدى كه آنان نشدند، پس خدا را، خدا را، پروا كن سوگند به خدا، تو كور نيستى تا بينايت كنند، نادان نيستى تا تو را تعليم دهند،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 311
راهها روشن است، و نشانههاى دين برپاست. پس بدان كه برترين بندگان خدا در پيشگاه او رهبر عادل است كه خود هدايت شده و ديگران را هدايت مىكند، سنّت شناخته شده را بر پا دارد، و بدعت ناشناخته را بميراند. سنّتها روشن و نشانههايش آشكار است، بدعتها آشكار و نشانههاى آن بر پاست، و بدترين مردم نزد خدا، رهبر ستمگرى است كه خود گمراه و مايه گمراهى ديگران است، كه سنّت پذيرفته را بميراند، و بدعت ترك شده را زنده گرداند. من از پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شنيدم كه گفت: «روز قيامت رهبر ستمگر را بياورند كه نه ياورى دارد و نه كسى از او پوزش خواهى مىكند، پس او را در آتش جهنم افكنند، و در آن چنان مىچرخد كه سنگ آسياب، تا به قعر دوزخ رسيده به زنجير كشيده شود» من تو را به خدا سوگند مىدهم كه امام كشته شده اين امّت مباشى، چرا كه پيش از اين گفته مىشد. «در ميان اين امّت، امامى به قتل خواهد رسيد كه در كشتار تا روز قيامت گشوده خواهد شد و كارهاى امّت اسلامى با آن مشتبه شود، و فتنه و فساد در ميانشان گسترش يابد، تا آنجا كه حق را از باطل نمىشناسند، و به سختى در آن فتنهها غوطهور مىگردند». براى مروان چونان حيوان به غارت گرفته مباش كه تو را هر جا خواست براند، آن هم پس از ساليانى كه از عمر تو گذشته و تجربهاى كه به دست آوردهاى. (عثمان گفت «با مردم صحبت كن كه مرا مهلت دهند تا از عهده ستمى كه به آنان رفته بر آيم») امام عليه السلام فرمود: آنچه در مدينه است به مهلت نياز ندارد، و آنچه مربوط به بيرون مدينه باشد تا رسيدن فرمانت مهلت دارند.
خداوند پديدههاى شگفتى از جانداران حركت كننده، و بىجان، برخى ساكن و آرام ، بعضى حركت كننده و بى قرار، آفريده است، و شواهد و نمونههايى از لطافت صنعتگرى و قدرت عظيم خويش بپاداشته، چندان كه تمام انديشهها را به اعتراف واداشته، و سر به فرمان او نهادهاند، و در گوشهاى ما بانگ براهين يكتايى او پيچيده است . آنگونه كه پرندگان گوناگون را بيافريد،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 313
و آنان را در شكافهاى زمين، و رخنه درّهها و فراز كوهها مسكن داد، با بالهاى متفاوت و شكل و هيأتهاى گوناگون، كه زمام آنها به دست اوست، پرندگانى كه با بالهاى خود در لابلاى جوّ گسترده و فضاى پهناور پرواز مىكنند. آنها را از ديار نيستى در شكل و ظاهرى شگفت آور بيافريد، و استخوانهاشان را از درون در مفصلهاى پوشيده از گوشت به هم پيوند داد . برخى از پرندگان را كه جثّه سنگين داشتند از بالا رفتن و پروازهاى بلند و دور بازداشت، آنگونه كه آرام و سنگين در نزديكى زمين بال مىزنند. پرندگان را با لطافت قدرتش و دقّت صنعتش، در رنگهاى گوناگون با زيبايى خاصّى رنگ آميزى كرد، گروهى از آنها را تنها با يك رنگ بياراست كه رنگ ديگرى در آن راه ندارد، دستهاى ديگر را در رنگ مخالف آن فرو برد، جز اطراف گردنشان كه چونان طوقى آويخته، مخالف رنگ اندامشان است.
و از شگفت انگيزترين پرندگان در آفرينش، طاووس است، كه آن را در استوارترين شكل موزون بيافريد، و رنگهاى پر و بالش را به نيكوترين رنگها بياراست، با بالهاى زيبا كه پرهاى آن به روى يكديگر انباشته و دم كشيدهاش كه چون به سوى مادّه پيش مىرود آن را چونان چترى گشوده و بر سر خود سايبان مىسازد، گويا بادبان كشتى است كه نا خدا آن را بر افراشته است. طاووس به رنگهاى زيباى خود مىنازد، و خوشحال و خرامان دم زيبايش را به اين سو و آن سو مىچرخاند، و سوى مادّه مىتازد، چون خروس مىپرد، و چون حيوان نر مست شهوت با جفت خويش مىآميزد، اين حقيقت را از روى مشاهده مىگويم، نه چون كسى كه بر اساس نقل ضعيفى سخن بگويد: اگر كسى خيال كند: «بار دار شدن طاووس به وسيله قطرات اشكى است كه در اطراف چشم نر حلقه زده و طاووس مادّه آن را مىنوشد آنگاه بدون آميزش با همين اشكها تخمگذارى مىكند» افسانه بى اساس است ولى شگفتتر از آن نيست كه مىگويند: «زاغ نر طعمه به منقار ماده مىگذارد كه همين عامل بار دار شدن زاغ است». گويا نىهاى پر طاووس چونان شانههايى است كه از نقره ساخته، و گردىهاى شگفت انگيز آفتاب گونه كه به پرهاى اوست از زر ناب و پارههاى زبرجد بافته شده است. اگر رنگهاى پرهاى طاووس را به روييدنىهاى زمين تشبيه كنى، خواهى گفت: دسته گلى است كه از شكوفههاى رنگارنگ گلهاى بهارى فراهم آمده است، و اگر آن را با پارچههاى پوشيدنى همانند سازى، پس چون پارچههاى زيباى پر نقش و نگار يا پردههاى رنگارنگ يمن است، و اگر آن را با زيور آلات مقايسه كنى چون نگينهاى رنگارنگى است كه در نوارى از نقره با جواهرات زينت شده است.
طاووس، چون به خود بالنده مغرور راه مىرود، دم و بالهاى زيبايش را بر انداز مىكند، پس با توجه به زيبايى جامه و رنگهاى گوناگون پرو بالش قهقهه سر مىدهد، امّا چون نگاهش به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 315
پاهاى او مىافتد، بانگى برآورد كه گويا گريان است، فرياد مىزند گويا كه دادخواه است، و گواه صادق دردى است كه در درون دارد، زيرا پاهاى طاووس چونان ساق خروس دو رگه (هندى و پارسى) باريك و زشت و در يك سو ساق پايش ناخنكى مخفى روييده است.
بر فراز گردن طاووس به جاى يال، كاكلى سبز رنگ و پر نقش و نگار روييده، و بر آمدگى گردنش چونان آفتابهاى نفيس و نگارين است، و از گلوگاه تا روى شكمش به زيبايى وسمه يمانى رنگ آميزى شده، يا چون پارچه حرير برّاق يا آيينهاى شفّاف كه پرده بر روى آن افكندند. در اطراف گردنش گويا چادرى سياه افكنده كه چون رنگ آن شاداب و بسيار مىباشد، پندارى با رنگ سبز تندى در هم آميخته است كه در كنار شكاف گوش جلوه خاصّى دارد. كمتر رنگى مىتوان يافت كه طاووس از آن در اندامش نداشته باشد، يا با شفّافيّت و صيقل فراوان و زرق و برق جامهاش آن را جلاى برترى نداده باشد. طاووس چونان شكوفههاى پراكندهاى است كه باران بهار و گرماى آفتاب را در پرورش آن نقش چندانى نيست، و شگفتآور آن كه هر چند گاهى از پوشش پرهاى زيبا بيرون مىآيد، و تن عريان مىكند، پرهاى او پياپى فرو مىريزد و از نو مىرويند، پرهاى طاووس چونان برگ خزان رسيده مىريزند و دوباره رشد مىكنند و به هم مىپيوندند، تا ديگر بار شكل و رنگ زيباى گذشته خود را باز مىيابد، بى آن كه ميان پرهاى نو و ريخته شده تفاوتى وجود داشته باشد يا رنگى جابجا برويد، اگر در تماشاى يكى از پرهاى طاووس دقت كنى، لحظهاى به سرخى گل، و لحظهاى ديگر به سبزى زبرجد، و گاه به زردى زرناب جلوه مىكند.
راستى، هوشهاى ژرف انديش و عقلهاى پر تلاش چگونه اين همه از حقائق موجود در پديدهها را مىتوانند درك كنند و چگونه گفتار توصيف گران، به نظم كشيدن اين همه زيبايى را بيان توانند كرد و در درك كمترين اندام طاووس، گمانها از شناخت درمانده و زبانها از ستودن آن در كام ماندهاند پس ستايش خداوندى را سزاست كه عقلها را از توصيف پديدهاى كه برابر ديدگان جلوهگرند ناتوان ساخت، پديده محدودى كه او را با تركيب پيكرى پر نقش و نگار، با رنگها و مرزهاى مشخص مىشناسد، باز هم از تعريف فشردهاش زبانها عاجز و از وصف واقعى آن در ماندهاند (حال چگونه خدا را مىتوانند درك كنند)
پاك و برتر است خدايى كه در اندام مورچه، و مگس ريز، پاها پديد آورد ، و جانداران، بزرگتر از آنها،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 317
از ماهيان دريا، و پيلان عظيم الجثّه را نيز آفريد، و بر خود لازم شمرد، كه هيچ كالبد جاندارى را وانگذارد و به درستى ادارهاش نمايد، جز آن كه ميعادگاهش را مرگ و پايان راهش را نيستى قرار داد.
اگر با چشم دل به آنچه كه از بهشت براى تو وصف كردهاند بنگرى، از آنچه در دنياست دل مىكنى، هر چند شگفتىآور و زيبا باشد، و از خواهشهاى نفسانى و خوشىهاى زندگانى و منظرههاى آراسته و زيباى آن كناره مىگيرى، و اگر فكرت را به درختان بهشتى مشغول دارى كه شاخههايشان همواره به هم مىخورند، و ريشههاى آن در تودههاى مشك پنهان، و در ساحل جويباران بهشت قرار گرفته آبيارى مىگردند، و خوشههايى از لؤلؤ آب دار به شاخههاى كوچك و بزرگ درختان آويخته، و ميوههاى گوناگونى كه از درون غلافها و پوششها سر بيرون كردهاند، سرگردان و حيرت زده مىگردى: شاخههاى پر ميوه بهشت كه بدون زحمتى خم شده در دسترس قرار گيرند، تا چيننده آن هر گاه كه خواهد بر چيند، مهمانداران بهشت گرد ساكنان آن و پيرامون كاخهايشان در گردشند و آنان را با عسلهاى پاكيزه و شرابهاى گوارا پذيرايى كنند. آنها كسانى هستند كه همواره از كرامت الهى بهرهمند تا آنگاه كه در سراى ثابت خويش فرود آيند و از نقل و انتقال سفرها آسوده گردند. اى شنونده اگر دل خود را به منظرههاى زيبايى كه در بهشت به آن مىرسى مشغول دارى، روح تو با اشتياق فراوان به آن سامان پرواز خواهد كرد، و از اين مجلس من با شتاب به همسايگى اهل قبور خواهى شتافت. خداوند با لطف خود من و شما را از كسانى قرار دهد كه با دل و جان براى رسيدن به جايگاه نيكان تلاش مىكنند.
مىگويم: (كلام امام كه فرمود
«يؤرّ بملاقحه، الار»
كنايه از نكاح و آميزش است. هنگامى گفته مىشود «ار الرجل المرأة يؤرها» كه با همسرش همبستر شود. و اين فرمايش امام
«كانه قلع دارىّ عنجه نؤتيه»
بايد توجّه داشت «قلع» بادبان كشتى است و «دارى» منسوب به «دارين» شهرى است كه در كنار دريا كه از آنجا عطريات مىآورند (و بادبانهايش معروف است). و «عنجه» به معنى كشيدن به سوى خويش است هنگامى كه گفته مىشود «عنجت الناقه اعنجها عنجا» يعنى آن را به سوى خود كشيدم. و «النؤتى» به معنى «كشتيبان» است. و اما تعبير
«صفتى جفونه»
منظور دو طرف پلكهاى چشم است. زيرا «ضفتان» به معنى دو طرف مىباشد و اينكه فرمود:
«و فلذا الزبرجد»
بايد دانست كه «فلذا» جمع «فلذه» به معنى قطعه است كه معنى آن قطعههايى از زبرجد است. امّا تعبير به
«كبائس اللؤلؤ الرطب»
به معنى خوشههاى لؤلؤ تر همچون خوشههاى خرما است زيرا «الكباسه» به معنى خوشه و «العساليج» جمع «عسلوج» به معناى شاخه است).
(بر أساس نقل مرحوم كلينى در روضه كافى، چون اين خطبه دنباله خطبه 288، آورده شده، پس امام آن را در شهر مدينه ايراد كرده است)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 319
بايد خردسالان شما از بزرگان شما پيروى كنند، و بزرگ سالان شما نسبت به خردسالان مهربان باشند، و چونان ستم پيشگان جاهليّت نباشيد، كه نه از دين آگاهى داشتند و نه در خدا انديشه مىكردند، همانند تخم افعى در لانه پرندگان نباشيد كه شكستن آن گناه و نگهداشتن آن شر و زيانبار است. (بجاى جوجه، مارى از آن بيرون مىآيد)
مسلمانان، پس از وحدت و برادرى به جدايى و تفرقه رسيدند، و از ريشه و اصل خويش پراكنده شدند. تنها گروهى شاخه درخت توحيد را گرفتند، و به هر طرف كه روى آورد همسو شدند. امّا خداوند مسلمانان را به زودى براى بدترين روزى كه بنى اميّه در پيش دارند جمع خواهد كرد، آن چنانكه قطعات پراكنده ابرها را در فصل پاييز جمع مىكند. خدا ميان مسلمانان ألفت ايجاد مىكند، و بصورت ابرهاى فشرده در مىآورد، آنگاه درهاى پيروزى به رويشان مىگشايد، كه مانند سيلى خروشان از جايگاه خود بيرون مىريزند. «چونان «سيل عرم» كه در باغستان «شهر سبا» را در هم كوبيد، و در برابر آن سيل هيچ بلندى و تپّهاى بر جاى نماند، نه كوههاى بلند و محكم، و نه بر آمدگيهاى بزرگ، توانستند برابر آن مقاومت كنند». خداوند بنى اميّه را مانند آب در درون درّهها و رودخانهها پراكنده و پنهان مىكند، سپس چون چشمه سارها بر روى زمين جارى مىسازد، تا حق برخى از مردم را از بعضى ديگر بستاند، و گروهى را توانايى بخشيده در خانههاى ديگران سكونت دهد. به خدا سوگند بنى اميّه پس از پيروزى و سلطهگرى، همه آنچه را كه به دست آوردند از كفشان مىرود، چنانكه چربى بر روى آتش آب شود
اى مردم اگر دست از يارى حق بر نمىداشتيد، و در خوار ساختن باطل سستى نمىكرديد، هيچ گاه آنان كه به پايه شما نيستند در نابودى شما طمع نمىكردند، و هيچ قدرتمندى بر شما پيروز نمىگشت، امّا چونان امّت بنى اسراييل در حيرت و سرگردانى فرو رفتيد، به جانم سوگند سرگردانى شما پس از من بيشتر خواهد شد. چرا كه به حق پشت كرديد، و با نزديكان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بريده به بيگانهها نزديك شديد. آگاه باشيد اگر از امام خود پيروى مىكرديد، شما را به راهى هدايت مىكرد كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رفته بود، و از اندوه بيراهه رفتن در امان بوديد، و بار سنگين مشكلات را از دوش خود بر مىداشتيد.
(سخنرانى امام عليه السّلام در آغاز خلافت در سال 35 هجرى، نوشتند كه نخستين سخنرانى آن حضرت است)
همانا خداوند بزرگ كتابى هدايتگر فرستاد، نيكى و بدى، خير و شر را آشكارا در آن بيان فرمود. پس راه نيكى در پيش گيريد، كه هدايت شويد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 321
و از شر و بدى پرهيز كنيد تا در راه راست قرار گيريد. واجبات واجبات در انجام واجبات كوتاهى نكنيد تا شما را به بهشت رساند، همانا خداوند چيزهايى را حرام كرده كه ناشناخته نيست، و چيزهايى را حلال كرده كه از عيب خالى است، و در اين ميان حرمت مسلمان را بر هر حرمتى برترى بخشيد و حفظ حقوق مسلمانان را به وسيله اخلاص و توحيد استوار كرد.
پس مسلمان كسى است كه از مسلمانان از زبان و دست او آزارى نبينند، مگر آنجا كه حق باشد، و آزار مسلمان روا نيست جز در آنچه كه واجب باشد. به سوى مرگ كه همگانى است، و فرد فرد شما را از آن گريزى نيست بشتابيد، همانا مردم در پيش روى شما مىروند، و قيامت از پشت سر، شما را مىخواند. سبكبار شويد تا به قافله برسيد، كه پيش رفتگان در انتظار باز ماندگانند. از خدا بترسيد، و تقوا پيشه كنيد زيرا شما در پيشگاه خداوند، مسئول بندگان خدا، و شهرها، و خانهها و حيوانات هستيد. خدا را اطاعت كنيد و از فرمان خدا سرباز مداريد، اگر خيرى ديديد برگزينيد، و اگر شر و بدى ديديد از آن دورى كنيد.
(پس از بيعت مردم با امام عليه السّلام در سال 35 هجرى گروهى از صحابه گفتند اى كاش شورشيان بر ضد عثمان را كيفر مىدادى پاسخ فرمود)
اى برادران از آنچه شما مىدانيد بى اطلاع نيستم، امّا قدرت اجراى آن را چگونه به دست آورم آنان با ساز و برگ و نيرو به راه افتادند، بر ما تسلّط دارند و ما بر آنها قدرتى نداريم هم اكنون بردگان شما با آنها مىجوشند، و باديه نشينان اطراف شما به آنها پيوستهاند. آنها در ميان شما زندگى مىكنند، و هر مشكلى را كه بخواهند بر شما تحميل مىكنند. آيا براى خواستههاى خود تواناييد
كارى كه پيش آمده از جاهليّت است، شورشيان يار و ياور دارند، اگر براى كيفر دادنشان حركتى آغاز شود، مردم به چند دسته تقسيم مىشوند: گروهى خواستههاى شما را دارند، و عدّهاى بر خلاف شما فكر مىكنند، و گروهى نه اين را مىپسندند و نه آن را. پس صبر كنيد تا مردم آرام شوند، و دلهاى مضطرب در جاى خود قرار گيرد، و حقوق از دست رفته با مدارا گرفته شود. اكنون مرا آسوده گذاريد، و در انتظار فرمان من باشيد،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 323
كارى نكنيد كه قدرت ما را تضعيف كند، و اقتدار امّت ما را متزلزل سازد و سستى و زبونى به بار آورد، اين جريان سياسى را تا مىتوانم مهار مىكنم، امّا اگر راه چارهاى نيابم با آنان مىجنگم (كه سر انجام درمان، داغ كردن است).
(اين سخنرانى را در سال 36 هجرى به هنگام حركت اصحاب به سوى بصره ايراد فرمود)
همانا خداوند پيامبرى راهنما را با كتابى گويا، و دستورى استوار بر انگيخت. هلاك نشود جز كسى كه تبهكار است و بدانيد كه بدعتها به رنگ حق در آمده و هلاك كنندهاند، مگر خداوند ما را از آنها حفظ فرمايد، و همانا حكومت الهى حافظ امور شماست، بنابر اين زمام امور خود را بى آن كه نفاق ورزيد يا كراهتى داشته باشيد به دست امام خود سپاريد. به خدا سوگند اگر در پيروى از حكومت و امام، اخلاص نداشته باشيد، خدا دولت اسلام را از شما خواهد گرفت كه هرگز به شما باز نخواهد گردانيد و در دست ديگران قرار خواهد داد
همانا ناكثين عهد شكن به جهت نارضايتى از حكومت من به يكديگر پيوستند، و من تا آنجا كه براى وحدت اجتماعى شما احساس خطر نكنم صبر خواهم كرد، زيرا آنان اگر براى اجراى مقاصدشان فرصت پيدا كنند، نظام جامعه اسلامى متزلزل مىشود. آنها از روى حسادت بر كسى كه خداوند حكومت را به او بخشيده است به طلب دنيا برخاستهاند. مىخواهند كار را به گذشته باز گردانند. حقّى كه شما به گردن ما داريد، عمل كردن به كتاب خدا (قرآن)، و سنّت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و قيام به حق و بر پاداشتن سنّت اوست.
(در آستانه جنگ بصره، در سال 36 هجرى، گروهى از اعراب، كليب جرمى را جهت آگاهى از حقيقت و دانستن علل مبارزه امام عليه السّلام با ناكثين به نمايندگى نزد حضرت على عليه السّلام فرستادند. امام به گونهاى با آن شخص صحبت فرمود كه حقيقت را دريافت. آنگاه به او فرمود: بيعت كن. وى گفت: من نماينده گروهى هستم و قبل از مراجعه به آنان به هيچ كارى اقدام نمىكنم. امام فرمود)
اگر آنها تو را مىفرستادند كه محل ريزش باران را بيابى، سپس به سوى آنان باز مىگشتى و از گياه و سبزه و آب خبر مىدادى، اگر مخالفت مىكردند،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 325
و به سرزمينهاى خشك و بى آب روى مىآوردند تو چه مىكردى (گفت: آنها را رها مىكردم و به سوى آب و گياه مىرفتم، امام فرمود) پس دستت را براى بيعت كردن بگشاى. (مرد گفت: سوگند به خدا به هنگام روشن شدن حق، توانايى مخالفت نداشتم و با امام عليه السّلام بيعت كردم)
اى خداى آسمان بر افراشته، و فضاى نگاه داشته، كه آن را زمينه پيدايش شب و روز، و جريان گردش ماه و خورشيد، و مسير آمد و شد ستارگان سيّار قرار دادهاى، و جايگاه گروهى از فرشتگانت ساختهاى كه از عبادت تو خسته نمىگردند، اى پروردگار اين زمين، كه آن را جايگاه سكونت انسانها، و مكان رفت و آمد حشرات و چارپايان، و پديدههاى ديدنى و ناديدنى غير قابل شمارش قرار دادهاى، و اى پروردگار كوههاى بلند و پا بر جا، كه آن را براى زمين چونان ميخهاى محكم، و براى مخلوقات تكيه گاهى مطمئن ساختهاى. اگر بر دشمن پيروزمان ساختى، ما را از تجاوز بر كنار دار، و بر راه حق استوار فرما، و چنانچه آنها را بر ما پيروز گرداندى شهادت نصيب ما فرموده و از شرك و فساد و فتنهها، ما را نگهدار
كجايند آزاد مردانى كه به حمايت مردم خويش برخيزند كجايند غيور مردانى كه به هنگام نزول بلا و مشكلات مبارزه مىكنند هان مردم ننگ و عار پشت سر شما، و بهشت در پيش روى شماست.
(مطالب اين خطبه، بخشى از نوشتههاى افشاگرانهاى است كه در سال 40 هجرى براى روشن شدن واقعيّتهاى تاريخ اسلام به دستور امام نوشته شد) ستايش خداوندى را سزاست كه نه آسمانى مانع آگاهى او از آسمان ديگر، و نه زمينى مانع او از زمين ديگر مىشود.
شخصى در روز شورا به من گفت «اى فرزند ابو طالب نسبت به خلافت حريص مىباشى» در پاسخ او گفتم، به خدا سوگند شما با اينكه از پيامبر اسلام دورتريد، حريصتر مىباشيد، امّا من شايستهتر و نزديكتر به پيامبر اسلامم، همانا من تنها حق خود را مطالبه مىكنم كه شما بين من و آن حائل شديد، و دست رد بر سينهام زديد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 327
پس چون در جمع حاضران، با برهان قاطع او را مغلوب كردم، درمانده و سرگردان شد و نمىدانست در پاسخم چه بگويد
بار خدايا، از قريش و از تمامى آنها كه ياريشان كردند به پيشگاه تو شكايت مىكنم، زيرا قريش پيوند خويشاوندى مرا قطع كردند، و مقام و منزلت بزرگ مرا كوچك شمردند، و در غصب حق من، با يكديگر هم داستان شدند، سپس گفتند: برخى از حق را بايد گرفت و برخى را بايد رها كرد (يعنى خلافت حقّى است كه بايد رهايش كنى)
طلحه و زبير و يارانشان بر من خروج كردند، و همسر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم- عائشه- را به همراه خود مىكشيدند چونان كنيزى را كه به بازار برده فروشان مىبرند، به بصره روى آوردند، در حالى كه همسران خود را پشت پرده نگهداشته، امّا پرده نشين حرم پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را در برابر ديدگان خود و ديگران قرار دادند. لشكرى را گرد آوردند كه همه آنها به اطاعت من گردن نهاده، و بدون اكراه، و با رضايت كامل با من بيعت كرده بودند، پس از ورود به بصره، به فرماندار من و خزانه داران بيت المال مسلمين، و به مردم بصره حمله كردند، گروهى از آنان را شكنجه و گروه ديگر را با حيله كشتند. به خدا سوگند، اگر جز به يك نفر دست نمىيافتند و او را عمدا بدون گناه مىكشتند كشتار همه آنها براى من حلال بود، زيرا همگان حضور داشتند و انكار نكردند، و از مظلوم با دست و زبان دفاع نكردند، چه رسد به اينكه ناكثين به تعداد لشكريان خود از مردم بى دفاع بصره قتل عام كردند.
(با توجّه به برخى از شواهد، اين سخنرانى در شهر مدينه ايراد شده). پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم امين وحى پروردگار، و خاتم پيامبران، و بشارت دهنده رحمت، و بيم دهنده كيفر الهى است.
اى مردم سزاوارترين اشخاص به خلافت، آن كسى است كه در تحقّق حكومت نيرومندتر، و در آگاهى از فرمان خدا داناتر باشد، تا اگر آشوبگرى به فتنه انگيزى برخيزد، به حق باز گردانده شود، و اگر سرباز زد با او مبارزه شود. به جانم سوگند اگر شرط انتخاب رهبر، حضور تمامى مردم باشد هرگز راهى براى تحقّق آن وجود نخواهد داشت،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 329
بلكه آگاهان داراى صلاحيّت و رأى، و اهل حل و عقد (خبرگان ملّت) رهبر و خليفه را انتخاب مىكنند، كه عمل آنها نسبت به ديگر مسلمانان نافذ است، آنگاه نه حاضران بيعت كننده، حق تجديد نظر دارند و نه آنان كه در انتخابات حضور نداشتند حق انتخابى ديگر را خواهند داشت. آگاه باشيد من با دو كس پيكار مىكنم، كسى چيزى را ادّعا كند كه از آن او نباشد، و آن كس كه از اداى حق سرباز زند. اى بندگان خدا شما را به تقوا و ترس از عذاب خدا سفارش مىكنم، زيرا تقواى الهى بهترين سفارش مؤمنان، و بهترين پايان نامه كار در پيشگاه خداست. مردم هم اكنون آتش جنگ بين شما و اهل قبله شعلهور شده است، و اين پرچم مبارزه را جز افراد آگاه و با استقامت و عالم به جايگاه حق به دوش نمىكشند. بنابر اين آنچه فرمان دادند انجام دهيد، و از آنچه نهى كردند توقّف كنيد، و در هيچ كارى تا روشن نشود شتاب نكنيد، زيرا در آنچه شما اكراه داريد توان تغييراتى داريم.
آگاه باشيد، همانا اين دنيا كه آرزوى آن را مىكنيد و بدان روى مىآوريد، و شما را گاهى به خشم مىآورد و زمانى خشنود مىسازد، خانه ماندگار شما نيست، و منزلى نيست كه براى آن آفريده و به آن دعوت شديد، آگاه باشيد نه دنيا براى شما جاودانه و نه شما در آن جاودانه خواهيد ماند. دنيا گرچه از جهتى شما را مىفريبد ولى از جهت ديگر شما را از بديهايش مىترساند، پس براى هشدارهايش از آنچه مغرورتان مىكند چشم پوشيد، و به خاطر ترساندنش از طمع ورزى در آن باز ايستيد، به خانهاى كه دعوت شديد سبقت گيريد، و دل از دنيا برگيريد، و چونان كنيزكان براى آنچه كه از دنيا از دست مىدهيد گريه نكنيد، و با صبر و استقامت بر اطاعت پروردگار، و حفظ و نگهدارى فرامين كتاب خدا، نعمتهاى پروردگار را نسبت به خويش كامل كنيد. آگاه باشيد، آنچه براى حفظ دين از دست مىدهيد زيانى به شما نخواهد رساند. آگاه باشيد، آنچه را با تباه ساختن دين به دست مىآوريد سودى به حالتان نخواهد داشت خداوند دلهاى ما و شما را به سوى حق متوجّه سازد و صبر و استقامت عطا فرمايد.
(در باره طلحه فرزند عبيد اللّه در سال 36 هجرى كه در آستانه جنگ جمل فرمود)
تا بودهام مرا از جنگ نترسانده، و از ضربت شمشير نهراساندهاند، من به وعده پيروزى كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 331
پروردگارم داده است استوارم. به خدا سوگند، طلحة بن عبيد الله، براى خونخواهى عثمان شورش نكرد، جز اينكه مىترسيد خون عثمان از او مطالبه شود، زيرا او خود متّهم به قتل عثمان است، كه در ميان مردم از او حريصتر بر قتل عثمان يافت نمىشد. براى اينكه مردم را دچار شك و ترديد كند، دست به اينگونه ادّعاهاى دروغين زد. سوگند به خدا، لازم بود طلحه، نسبت به عثمان يكى از سه راه حل را انجام مىداد كه نداد: اگر پسر عفّان ستمكار بود چنانكه طلحه مىانديشيد، سزاوار بود با قاتلان عثمان همكارى مىكرد، و از ياران عثمان دورى مىگزيد، يا اگر عثمان مظلوم بود مىبايست از كشته شدن او جلوگيرى مىكرد و نسبت به كارهاى عثمان عذرهاى موجّه و عموم پسندى را طرح مىكرد (تا خشم مردم فرو نشيند) و اگر نسبت به امور عثمان شك و ترديد داشت خوب بود كه از مردم خشمگين كناره مىگرفت و به انزوا پناه برده و مردم را با عثمان وا مىگذاشت. امّا او هيچ كدام از سه راه حل را انجام نداد، و به كارى دست زد كه دليل روشنى براى انجام آن نداشت، و عذرهايى آورد كه مردم پسند نيست.
(برخى از شارحان نوشتهاند اين خطبه را هنگامى كه به ستون مسجد مدينه تكيه داده بود ايراد فرمود)
اى بى خبرانى كه آنى مورد غفلت نيستيد، و اى ترك كنندگان فرامين الهى كه از تمامى كارهايتان بازخواست مىشويد شما را چه شده است كه از خداى خود روى گردان و به غير او گرايش داريد چونان چار پايانى كه چوپان آنها را در بيابانى و با خيز، و آبهايى بيمارىزا رها كرده است. گوسفندان پروار را مىمانيد كه براى كارد قصّاب آمادهاند ولى خودشان نمىدانند چه آن كه هر گاه به گوسفندان با مقدارى علف نيكى كنند يك روز خود را يك عمر پندارند، و زندگى را در سير شدن شكمها مىنگرند.
سوگند به خدا، اگر بخواهم مىتوانم هر كدام شما را از آغاز و پايان كارش، و از تمام شئون زندگى، آگاه سازم، امّا از آن مىترسم كه با اينگونه خبرها نسبت به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كافر شويد، آگاه باشيد كه من اين اسرار گرانبها را به ياران راز دار و مورد اطمينان خود مىسپارم. سوگند به خدايى كه محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را به حق برانگيخت، و او را برگزيد، جز به راستى سخن نگويم. پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم همه اطلاعات را به من سپرده است، و از محل هلاكت آن كس كه هلاك مىشود، و جاى نجات كسى كه نجات مىيابد، و پايان اين حكومت، همه را به من خبر داده و مرا آگاهانده است. هيچ حادثهاى بر من نگذشت جز آن كه در گوشم نجوا كرد، و مرا مطّلع ساخت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 333
اى مردم سوگند به خدا من شما را به هيچ طاعتى وادار نمىكنم مگر آن كه پيش از آن خود، عمل كردهام، و از معصيتى شما را باز نمىدارم جز آن كه پيش از آن، ترك گفتهام.
(اين سخنرانى را امام در روزهاى نخست خلافت خود در سال 35 هجرى در مدينه ايراد فرمود)
مردم از آنچه خداوند بيان داشته بهره گيريد، و از پند و اندرزهاى خدا پند پذيريد، و نصيحتهاى او را قبول كنيد، زيرا خداوند با دليلهاى روشن، راه عذر را به روى شما بسته، و حجّت را بر شما تمام كرده است. و اعمالى كه دوست دارد بيان فرموده، و از آنچه كراهت دارد معرّفى كرد، تا از خوبىها پيروى و از بدىهاى دورى گزينيد، همانا رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم همواره مىفرمود: «گرداگرد بهشت را دشوارىها (مكاره) و گرداگرد آتش جهنّم را هوسها و شهوات گرفته است» آگاه باشيد چيزى از طاعت خدا نيست جز آن كه با كراهت انجام مىگيرد، و چيزى از معصيت خدا نيست جز اينكه با ميل و رغبت عمل مىشود. پس رحمت خداوند بر كسى كه شهوات خود را مغلوب و هواى نفس را سركوب كند، زيرا كار مشكل، باز داشتن نفس از شهوت بوده كه پيوسته خواهان نافرمانى و معصيت است. بندگان خدا بدانيد كه انسان با ايمان، شب را به روز، و روز را به شب نمىرساند جز آن كه نفس خويش را متّهم مىداند، همواره نفس را سرزنش مىكند، و گناه كارش مىشمارد. پس در دنيا چونان پيشينيان صالح خود باشيد، كه در پيش روى شما در گذشتند و همانند مسافران، خيمه خويش را از جا در آوردند و به راه خود رفتند.
آگاه باشيد همانا اين قرآن پند دهندهاى است كه نمىفريبد، و هدايت كنندهاى است كه گمراه نمىسازد، و سخنگويى است كه هرگز دروغ نمىگويد. كسى با قرآن همنشين نشد مگر آن كه بر او افزود يا از او كاست، در هدايت او افزود و از كور دلى و گمراهىاش كاست. آگاه باشيد كسى با داشتن قرآن، نيازى ندارد و بدون قرآن بى نياز نخواهد بود. پس درمان خود را از قرآن بخواهيد، و در سختىها از قرآن يارى بطلبيد، كه در قرآن درمان بزرگترين بيمارىها يعنى كفر و نفاق و سركشى و گمراهى است، پس به وسيله قرآن خواستههاى خود را از خدا بخواهيد، و با دوستى قرآن به خدا روى آوريد، و به وسيله قرآن از خلق خدا چيزى نخواهيد، زيرا وسيلهاى براى تقرّب بندگان به خدا، بهتر از قرآن وجود ندارد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 335
آگاه باشيد، كه شفاعت قرآن پذيرفته، و سخنش تصديق مىگردد، آن كس كه در قيامت، قرآن شفاعتش كند بخشوده مىشود، و آن كس كه قرآن از او شكايت كند محكوم است، در روز قيامت ندا دهندهاى بانگ مىزند كه: «آگاه باشيد امروز هر كس گرفتار بذرى است كه كاشته و عملى است كه انجام داده، جز اعمال منطبق با قرآن» پس شما در شمار عمل كنندگان به قرآن باشيد، از قرآن پيروى كنيد، با قرآن خدا را بشناسيد، و خويشتن را با قرآن اندرز دهيد، و رأى و نظر خود را برابر قرآن متّهم كنيد، و خواستههاى خود را با قرآن نادرست بشماريد.
عمل صالح عمل صالح سپس آينده نگرى آينده نگرى و استقامت استقامت آنگاه، بردبارى بردبارى و پرهيزكارى پرهيزكارى براى هر كدام از شما عاقبت و پايان مهلتى تعيين شده، با نيكوكارى بدانجا برسيد. همانا پرچم هدايتى براى شما بر افراشتند، با آن هدايت شويد، و براى اسلام نيز هدف و نتيجهاى است به آن دسترسى پيدا كنيد، و با انجام واجبات، حقوق الهى را ادا كنيد، كه وظائف شما را آشكارا بيان كرده و من گواه اعمال شما بوده و در روز قيامت از شما دفاع مىكنم و به سود شما گواهى مىدهم. آگاه باشيد آنچه از پيش مقرّر شده بود، به وقوع پيوست، و خواستههاى گذشته الهى انجام شد، و همانا من با تكيه به وعدههاى الهى و براهين روشن او سخن مىگويم كه فرمود: «كسانى كه گفتند پروردگار ما خداست، سپس استقامت ورزيدند، فرشتگان بر آنها فرود مىآيند و مىگويند، نترسيد و محزون نباشيد كه بشارت باد بر شما بهشتى كه به شما وعده دادهاند» و همانا شما گفتيد: پروردگار ما خداست، پس در عمل به دستورات قرآن خدا، و در ادامه راهى كه فرمان داد، و بر روش درست پرستش بندگان او، استقامت داشته باشيد، و پايدار مانيد، و از دستورات خدا سرپيچى نكنيد، و در آن بدعت گزار مباشيد، و از آن منحرف نگرديد، زيرا خارج شوندگان از دستورات الهى در روز قيامت از رحمت خدا دورند.
سپس مواظب باشيد كه اخلاق نيكو را در هم نكشيد و به رفتار ناپسند مبدّل نسازيد .
زبان و دل را هماهنگ كنيد. مرد بايد زبانش را حفظ كند، زيرا همانا اين زبان سركش، صاحب خود را به هلاكت مىاندازد. به خدا سوگند، پرهيزكارى را نديدهام كه تقوا براى او سودمند باشد مگر آن كه زبان خويش را حفظ كرده بود، و همانا زبان مؤمن در پس قلب او، و قلب منافق از پس زبان اوست. زيرا مؤمن هر گاه بخواهد سخنى گويد،
قبل | فهرست | بعد |