قبل فهرست بعد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 85

اى مردم بايد دنياى حرام در چشمانتان از پر كاه خشكيده،  و تفاله‏هاى قيچى شده دام داران، بى‏ارزش‏تر باشد، از پيشينيان خود پند گيريد، پيش از آن كه آيندگان از شما پند گيرند، اين دنياى فاسد نكوهش شده را رها كنيد، زيرا مشتاقان شيفته‏تر از شما را رها كرد.

مى‏گويم: بعضى از نادانان اين خطبه را به معاويه نسبت داده‏اند، ولى بدون ترديد اين خطبه از سخنان امير مؤمنان عليه السّلام است. «طلا كجا و خاك كجا آب گوارا و شيرين كجا و آب نمك كجا» دليل بر اين مطلب سخن «عمرو بن بحر، جاحظ» است كه ماهر در ادب و نقّاد بصير سخن مى‏باشد، او اين خطبه را در كتاب «البيان و التبيين» آورده و گفته است: آن را به معاويه نسبت داده‏اند. سپس اضافه كرده كه اين خطبه به سخن امام عليه السّلام و به روش او در تقسيم مردم شبيه‏تر است. و اوست كه به بين حال مردم، از غلبه، ذلّت، تقيّه، و ترس واردتر است، سپس مى‏گويد: «تا كنون چه موقع ديده‏ايم كه معاويه در يكى از سخنانش مسير زهد پيش گيرد و راه و رسم بندگان خدا را انتخاب كند»

ترجمه خطبه 33

(در سال 36 هجرى به هنگام عزيمت به شهر بصره، جهت جنگ با ناكثين در سرزمين ذى قار، فرمود) «ابن عباس مى‏گويد در سرزمين «ذى قار» ، خدمت امام رفتم كه داشت كفش خود را پينه مى‏زد، تا مرا ديد، فرمود: قيمت اين كفش چقدر است گفتم بهايى ندارد. فرمود: به خدا سوگند، همين كفش بى ارزش نزد من از حكومت بر شما محبوب‏تر است مگر اينكه حقّى را با آن به پا دارم، يا باطلى را دفع نمايم. آنگاه از خيمه بيرون آمد و براى مردم چنين خطبه خواند»

1 آثار بعثت پيامبر اسلام

همانا خداوند هنگامى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را مبعوث فرمود كه هيچ كس از عرب، كتاب آسمانى نداشت،  و ادّعاى پيامبرى نمى‏كرد. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مردم جاهلى را تا به جايگاه كرامت انسانى پيش برد و به رستگارى رساند، كه سر نيزه‏هايشان كندى نپذيرفت و پيروز شدند و جامعه آنان استحكام گرفت.

2 ويژگى‏هاى نظامى و اخلاقى امام على عليه السّلام

به خدا سوگند من از پيشتازان لشكر اسلام بودم تا آنجا كه صفوف كفر و شرك تار و مار شد. هرگز ناتوان نشدم و نترسيدم، هم اكنون نيز همان راه را مى‏روم، پرده باطل را مى‏شكافم تا حق را از پهلوى آن بيرون آورم.

3 شكوه از فتنه گرى قريش

مرا با قريش چه كار. به خدا سوگند، آن روز كه كافر بودند با آنها جنگيدم، و هم اكنون كه فريب خورده‏اند، با آنها مبارزه مى‏كنم. ديروز با آنها زندگى مى‏كردم و امروز نيز گرفتار آنها مى‏باشم. به خدا سوگند قريش از ما انتقام نمى‏گيرد جز به آن علّت كه خداوند ما را از ميان آنان برگزيد و گرامى داشت. ما هم آنان را در زندگى خود پذيرفتيم، پس چنان بودند كه شاعر گفته است:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 87

«به جان خودم سوگند، هر صبح از شير صاف نوشيدى. و سر شير و خرماى بى هسته خوردى. ما اين مقام و عظمت را به تو بخشيديم در حالى كه بلند مرتبت نبودى. و در اطراف تو با سواران خود تا صبح نگهبانى داديم و تو را حفظ كرديم»

ترجمه خطبه 34

(اين خطبه را پس از شكست شورشيان خوارج، در سال 38 هجرى براى بسيج كردن مردم جهت مبارزه با شاميان در «نخيله كوفه» ايراد فرمود)

 1 نكوهش از سستى و نافرمانى كوفيان

نفرين بر شما كوفيان كه از فراوانى سرزنش شما خسته شدم. آيا به جاى زندگى جاويدان قيامت به زندگى زود گذر دنيا رضايت داديد و بجاى عزّت و سر بلندى، بدبختى و ذلّت را انتخاب كرديد هر گاه شما را به جهاد با دشمنتان دعوت مى‏كنم، چشمانتان از ترس در كاسه مى‏گردد، گويا ترس از مرگ عقل شما را ربوده و چون انسان‏هاى مست از خود بيگانه شده، حيران و سرگردانيد. گويا عقل‏هاى خود را از دست داده و درك نمى‏كنيد. من ديگر هيچ گاه به شما اطمينان ندارم، و شما را پشتوانه خود نمى‏پندارم، شما ياران شرافتمندى نيستيد كه كسى به سوى شما دست دراز كند. به شتران بى ساربان مى‏مانيد كه هر گاه از يك طرف جمع آورى گرديد، از سوى ديگر پراكنده مى‏شويد.

2 علل عقب ماندگى مردم كوفه

به خدا سوگند، شما بد وسيله‏اى براى افروختن آتش جنگ هستيد، شما را فريب مى‏دهند امّا فريب دادن نمى‏دانيد، سرزمين شما را پياپى مى‏گيرند و شما پروا نداريد، چشم دشمن براى حمله شما خواب ندارد ولى شما در غفلت به سر مى‏بريد. بخدا سوگند، شكست براى كسانى است كه دست از يارى يكديگر مى‏كشند. سوگند بخدا، اگر جنگ سخت درگير شود و حرارت و سوزش مرگ شما را در برگيرد، از اطراف فرزند ابو طالب، همانند جدا شدن سر از تن، جدا و پراكنده مى‏شويد. به خدا سوگند آن كه دشمن را بر جان خويش مسلط گرداند تا گوشتش را بخورد، و استخوانش را بشكند، و پوستش را جدا سازد، عجز و ناتوانى‏اش بسيار بزرگ و قلب او بسيار كوچك و ضعيف است. تو اگر مى‏خواهى اينگونه باش، امّا من، به خدا سوگند از پاى ننشينم و قبل از آن كه دشمن فرصت يابد با شمشير آب ديده  چنان ضربه‏اى بر پيكر او وارد سازم كه ريزه‏هاى استخوان سرش را بپراكند، و بازوها و قدم‏هايش جدا گردد و از آن پس خدا هر چه خواهد انجام دهد.

3 حقوق متقابل مردم و رهبرى

اى مردم، مرا بر شما و شما را بر من حقّى واجب شده است، حق شما بر من، آن كه از خير خواهى شما دريغ نورزم و بيت المال را ميان شما عادلانه تقسيم كنم، و شما را آموزش دهم تا بى سواد و نادان نباشيد،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 89

و شما را تربيت كنم تا راه و رسم زندگى را بدانيد. و اما حق من بر شما اين است كه به بيعت با من وفادار باشيد، و در آشكار و نهان برايم خير خواهى كنيد، هر گاه شما را فرا خواندم اجابت نماييد و فرمان دادم اطاعت كنيد.

ترجمه خطبه 35

(پس از اطّلاع از ماجراى حكميّت و نيرنگ عمرو عاص كه ابو موسى را فريب داد، و طبق شروطى كه براى حكميّت قبول كردند عملى نشد امام اين خطبه را در سال 38 هجرى ايراد كرد).

1 ضرورت ستايش پروردگار

خدا را سپاس هر چند كه روزگار دشوارى‏هاى فراوان و حوادثى بزرگ پديد آورد. شهادت مى‏دهم جز خداى يگانه و بى مانند خدايى نباشد و جز او معبودى نيست، و گواهى مى‏دهم محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بنده و فرستاده اوست.

2 علل شكست كوفيان

پس از حمد و ستايش خدا، بدانيد كه نافرمانى از دستور نصيحت كننده مهربان دانا و با تجربه، مايه حسرت و سرگردانى و سرانجامش پشيمانى است. من رأى و فرمان خود را نسبت به حكميّت به شما گفتم، و نظر خالص خود را در اختيار شما گذاردم. (اى كاش كه از قصير پسر سعد اطاعت مى‏شد)  ولى شما همانند مخالفانى ستمكار، و پيمان شكنانى نافرمان، از پذيرش آن سرباز زديد، تا آنجا كه نصيحت كننده در پند دادن به ترديد افتاد، و از پند دادن خوددارى كرد، داستان من و شما چنان است كه برادر هوازنى سروده است: «در سرزمين منعرج، دستور لازم را دادم امّا نپذيرفتند، كه فردا سزاى سركشى خود را چشيدند.»

 ترجمه خطبه 36 (براى هشدار و نصيحت خوارج نهروان و تذكّر اشتباهات آنان در ماه صفر سال 38 هجرى فرمود)

تلاش در هدايت دشمن

شما را از آن مى‏ترسانم مبادا صبح كنيد در حالى كه جنازه‏هاى شما در اطراف رود نهروان  و زمين‏هاى پست و بلند آن افتاده باشد، بدون آن كه برهان روشنى از پروردگار، و حجّت و دليل قاطعى داشته باشيد. از خانه‏ها آواره گشته و به دام قضا گرفتار شده باشيد. من شما را از اين حكميّت نهى كردم ولى با سر سختى مخالفت كرديد، تا به دلخواه شما كشانده شدم.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 91

شما اى بى‏خردان، و بى‏خردان، اى ناكسان و بى‏پدران، من كه اين فاجعه را به بار نياوردم و هرگز زيان شما را نخواستم.

ترجمه خطبه 37

(پس از فرونشاندن شورش نهروان در سال 38 هجرى در كوفه ايراد فرمود كه شبيه يك سخنرانى است)

1 ويژگى‏ها و فضائل امام على عليه السّلام

آن گاه كه همه از ترس سست شده، كنار كشيدند، من قيام كردم، و آن هنگام كه همه خود را پنهان كردند من آشكارا به ميدان آمدم، و آن زمان كه همه لب فرو بستند، من سخن گفتم، و آن وقت كه همه باز ايستادند من با راهنمايى نور خدا به راه افتادم. در مقام حرف و شعار صدايم از همه آهسته‏تر بود امّا در عمل برتر و پيشتاز بودم، زمام امور را به دست گرفتم، و جلوتر از همه پرواز كردم، و پاداش سبقت در فضيلت‏ها را بردم. همانند كوهى كه تند بادها آن را به حركت در نمى‏آورد، و طوفانها آن را از جاى بر نمى‏كند، كسى نمى‏توانست عيبى در من بيابد، و سخن چينى جاى عيب جويى در من نمى‏يافت. خوارترين افراد نزد من عزيز است تا حق او را باز گردانم، و نيرومند در نظر من پست و ناتوان است تا حق را از او باز ستانم.

2 علّت سكوت و كناره گيرى از خلافت

در برابر خواسته‏هاى خدا راضى، و تسليم فرمان او هستم، آيا مى‏پنداريد من به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دروغى روا دارم به خدا سوگند، من نخستين كسى هستم كه او را تصديق كردم، و هرگز اوّل كسى نخواهم بود كه او را تكذيب كنم. در كار خود انديشيدم، ديدم پيش از بيعت، پيمان اطاعت و پيروى از سفارش رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را بر عهده دارم، كه از من براى ديگرى پيمان گرفت. (پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود اگر در امر حكومت كار به جدال و خونريزى كشانده شود، سكوت كن)

ترجمه خطبه 38 (در سال 37 هجرى پس از جنگ صفين و ماجراى حكميّت در تعريف «شبهه» فرمود، برخى خطبه (38 و 41 را يك خطبه مى‏دانند).

ضرورت شناخت شبهات

شبهه را براى اين شبهه ناميدند كه به حق شباهت دارد. امّا نور هدايت كننده دوستان خدا، در شبهات يقين است، و راهنماى آنان مسير هدايت الهى است، امّا دشمنان خدا، دعوت كننده‏شان در شبهات گمراهى است، و راهنماى آنان كورى است. آن كس كه از مرگ بترسد نجات نمى‏يابد، و آن كس كه زنده ماندن را دوست دارد براى هميشه در دنيا نخواهد ماند.  

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 93

ترجمه خطبه 39

(پس از شنيدن تهاجم يكى از افسران معاويه، نعمان بن بشير به عين التّمر، سرزمين آباد قسمت غربى فرات  و كوتاهى كوفيان در سال 39 هجرى در كوفه فرمود)

1 نكوهش كوفيان

گرفتار كسانى شده‏ام كه چون امر مى‏كنم فرمان نمى‏برند، و چون آنها را فرا مى‏خوانم اجابت نمى‏كنند. اى مردم بى‏اصل و ريشه، در يارى پروردگارتان براى چه در انتظاريد آيا دينى نداريد كه شما را گرد آورد و يا غيرتى كه شما را به خشم وا دارد  

2 علل شكست و نابودى كوفيان

در ميان شما به پاخاسته فرياد مى‏كشم، و عاجزانه از شما يارى مى‏خواهم، امّا به سخنان من گوش نمى‏سپاريد، و فرمان مرا اطاعت نمى‏كنيد، تا آن را كه پيامدهاى ناگوار آشكار شد، نه با شما مى‏توان انتقام خونى را گرفت، و نه با كمك شما مى‏توان به هدف رسيد. شما را به يارى برادرانتان مى‏خوانم، مانند شترى كه از درد بنالد، ناله و فرياد سر مى‏دهيد، و يا همانند حيوانى كه پشت آن زخم باشد، حركتى نمى‏كنيد. تنها گروه اندكى به سوى من آمدند كه آنها نيز ناتوان و مضطرب بودند، «گويا آنها را به سوى مرگ مى‏كشانند، و مرگ را با چشمانشان مى‏نگرند».

مى‏گويم: («متذائب» يعنى مضطرب، از «تذاء بت الرّيح» يعنى وزش باد گوناگون و مضطرب گشت، و ذئب (گرگ) را ذئب ناميدند چون در رفتن اضطراب دارد)

ترجمه خطبه 40 (آنگاه كه شعار خوارج را شنيد كه مى‏گويند، لا حكم الا للّه در سال 38 هجرى در مسجد كوفه فرمود)

ضرورت حكومت

سخن حقّى است، كه از آن اراده باطل شد آرى درست است، فرمانى جز فرمان خدا نيست، ولى اينها مى‏گويند زمامدارى جز براى خدا نيست، در حالى كه مردم به زمامدارى نيك يا بد، نيازمندند، تا مؤمنان در سايه حكومت، به كار خود مشغول و كافران هم بهرمند شوند، و مردم در استقرار حكومت، زندگى كنند، به وسيله حكومت بيت المال جمع آورى مى‏گردد و به كمك آن با دشمنان مى‏توان مبارزه كرد.  جادّه‏ها أمن و امان، و حقّ ضعيفان از نيرومندان گرفته مى‏شود، نيكوكاران در رفاه و از دست بدكاران، در امان مى‏باشند. [در روايت ديگرى آمده، چون سخن آنان را در باره حكميّت شنيد فرمود]

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 95

منتظر حكم خدا در باره شما هستم. [و نيز فرمود:] امّا در حكومت پاكان، پرهيزكار به خوبى انجام وظيفه مى‏كند ولى در حكومت بدكاران، ناپاك از آن بهرمند مى‏شود تا مدّتش سر آيد و مرگ فرا رسد.

ترجمه خطبه 41 (پس از جنگ صفین در سال 37 هجرى در كوفه ايراد فرمود)

پرهيز از حيله و نيرنگ

اى مردم وفا همراه راستى است، كه سپرى محكم‏تر و نگهدارنده‏تر از آن سراغ ندارم. آن كس كه از بازگشت خود به قيامت آگاه باشد خيانت و نيرنگ ندارد. امّا امروز در محيط و زمانه‏اى زندگى مى‏كنيم كه بيشتر مردم حيله و نيرنگ را، زيركى مى‏پندارند، و افراد جاهل آنان را اهل تدبير مى‏خوانند. چگونه فكر مى‏كنند خدا بكشد آنها را چه بسا شخصى تمام پيش آمدهاى آينده را مى‏داند، و راه‏هاى مكر و حيله را مى‏شناسد ولى امر و نهى پروردگار مانع اوست، و با اينكه قدرت انجام آن را دارد آن را به روشنى رها مى‏سازد، امّا آن كس كه از گناه و مخالفت با دين پروا ندارد از فرصت‏ها براى نيرنگ بازى، استفاده مى‏كند.

ترجمه خطبه 42

(پس از پايان جنگ جمل در 12 رجب سال 36 هجرى امام وارد كوفه شد، مردم به استقبال آمدند. آن حضرت وارد مسجد جامع شد دو ركعت نماز خواند و سخنرانى طولانى ايراد كرد كه بخشى از آن اين خطبه است.)

پرهيز از آرزوهاى طولانى و هوا پرستى

اى مردم همانا بر شما از دو چيز مى‏ترسم: هوا پرستى و آرزوهاى طولانى. امّا پيروى از خواهش نفس، انسان را از حق باز مى‏دارد، و آرزوهاى طولانى، آخرت را از ياد مى‏برد. آگاه باشيد دنيا به سرعت پشت كرده و از آن جز باقى مانده اندكى از ظرف آبى كه آن را خالى كرده باشند، نمانده است. بهوش باشيد كه آخرت به سوى ما مى‏آيد، دنيا و آخرت، هر يك فرزندانى دارند. بكوشيد از فرزندان آخرت باشيد، نه دنيا، زيرا در روز قيامت، هر فرزندى به پدر و مادر خويش باز مى‏گردد. امروز هنگام عمل است نه حسابرسى، و فردا روز حسابرسى است نه عمل.

مى‏گويم: («حذّاء» به معناى شتابان و «جذّاء» به معناى بريده از نيك و بد، كه برخى نقل كردند)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 97

ترجمه خطبه 43

(وقتى نماينده خود جرير بن عبد اللّه را در سال 36 هجرى به طرف معاويه فرستاد و معاويه پاسخى روشن نمى‏داد ياران امام گفتند، وسائل جنگ را مهيّا كن، فرمود)

1 واقع نگرى در برخورد با دشمن

مهيّا شدن من براى جنگ با شاميان، در حالى است كه «جرير»  را به رسالت به طرف آنان فرستاده‏ام، بستن راه صلح و باز داشتن شاميان از راه خير است، اگر آن را انتخاب كنند. من مدّت اقامت «جرير» را در شام معيّن كردم، كه اگر تأخير كند يا فريبش دادند و يا از اطاعت من سرباز زده است. عقيده من اين است كه صبر نموده با آنها مدارا كنيد، گر چه مانع آن نيستم كه خود را براى پيكار آماده سازيد.

2 ضرورت جهاد با شاميان

من بارها جنگ با معاويه را برّرسى كرده‏ام، و پشت و روى آن را سنجيده، ديدم راهى جز پيكار، يا كافر شدن نسبت به آن چه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آورده باقى نمانده است، زيرا در گذشته كسى بر مردم حكومت مى‏كرد كه اعمال او [عثمان‏] حوادثى آفريد و باعث گفتگو و سر و صداهاى فراوان شد، مردم آنگاه اعتراض كردند و تغييرش دادند.  

ترجمه خطبه 44

(در سال 38 هجرى يكى از فرمانداران امام به نام مصقلة بن هبيرة، اسيران بنى ناجيه را از فرمانده لشكر آن حضرت خريد و آزاد كرد امّا وقتى از او غرامت خواستند به طرف معاويه فرار كرد)

تأسّف از فرار مصقله

خدا روى مصقله را زشت گرداند، كار بزرگواران را انجام داد، امّا خود چونان بردگان فرار كرد، هنوز ثنا خوان به مدّاحى او برنخاسته بود كه او را ساكت كرد، هنوز سخن ستايشگر او به پايان نرسيده بود كه آنها را به زحمت انداخت. امّا اگر مردانه ايستاده بود همان مقدار كه داشت از او مى‏پذيرفتيم و تا هنگام قدرت و توانايى به او مهلت مى‏داديم.

ترجمه خطبه 45 (قسمتى از سخنرانى طولانى امام كه در روز عيد فطر در كوفه ايراد فرمود)

1 ضرورت ستايش پروردگار

ستايش خداوندى را سزاست كه كسى از رحمت او مأيوس نگردد، و از نعمت‏هاى فراوان او بيرون نتوان رفت، خداوندى كه از آمرزش او هيچ گنه كارى نا اميد نگردد،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 99

و از پرستش او نبايد سرپيچى كرد. خدايى كه رحمتش قطع نمى‏گردد و نعمت‏هاى او پايان نمى‏پذيرد.

2 روش برخورد با دنيا

دنيا خانه آرزوهايى است كه زود نابود مى‏شود، و كوچ كردن از وطن حتمى است. دنيا شيرين و خوش منظر است كه به سرعت به سوى خواهانش مى‏رود، و بيننده را مى‏فريبد، سعى كنيد با بهترين زاد و توشه از آن كوچ كنيد و بيش از كفاف و نياز خود از آن نخواهيد و بيشتر از آنچه نياز داريد طلب نكنيد.

ترجمه خطبه 46

(در سال 37 هجرى كه امام عليه السّلام به سوى شام سفر آغاز كرد، اين نيايش را در حالى كه پا در ركاب نهاد مطرح فرمود)  

دعاى سفر

خدايا از سختى سفر، و اندوه بازگشتن، و روبرو شدن با مناظر ناگوار در خانواده و مال و فرزند، به تو پناه مى‏برم. پروردگارا تو در سفر همراه ما و در وطن نسبت به بازماندگان ما سرپرست و نگهبانى، و جمع ميان اين دو را هيچ كس جز تو نتواند كرد، زيرا آن كس كه سرپرست بازماندگان است نمى‏تواند همراه مسافر باشد و آن كه همراه و هم سفر است سرپرست بازماندگان انسان نمى‏تواند باشد.

(چند جمله اوّل، از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است كه على عليه السّلام آن را با عباراتى رساتر به اتمام رساند)

ترجمه خطبه 47(در باره كوفه)

خبر از آينده كوفه

اى كوفه تو را مى‏نگرم كه چونان چرم‏هاى بازار عكاظ  كشيده مى‏شوى، زير پاى حوادث لگد كوب مى‏گردى، و حوادث فراوان تو را در بر مى‏گيرد، من به خوبى مى‏دانم، ستمگرى نسبت به تو قصد بد نمى‏كند مگر آن كه خداوند او را به بلايى گرفتار سازد يا قاتلى بر او مسلّط گرداند.  

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 101

ترجمه خطبه 48

(به هنگام حركت براى جنگ با شاميان، در نخيله كوفه در 25 شوّال سال 37 هجرى قمرى ايراد فرمود)

 ضرورت آمادگى رزمى

ستايش خداوند را سزاست، هر لحظه كه شب فرا رسد، و پرده تاريكى فرو افتد، ستايش مخصوص پروردگار است هر زمان كه ستاره‏اى طلوع و غروب كند، ستايش خداوندى را سزاست كه نعمت‏هاى او پايان نمى‏پذيرد، و بخشش‏هاى او را جبران نتوان كرد، پس از ستايش پروردگار، پيشتازان لشكرم را از جلو فرستادم،  و دستور دادم در كنار فرات توقّف كنند، تا فرمان من به آنها برسد، زيرا تصميم گرفتم از آب فرات بگذرم و به سوى جمعيّتى از شما كه در اطراف دجله مسكن گزيده‏اند رهسپار گردم و آنها را همراه شما بسيج نمايم، و از آنها براى كمك و تقويت شما يارى بطلبم.

مى‏گويم: (منظور امام از «ملطاط» آنجايى است كه دستور توقّف داد، «كنار فرات» كه به كنار فرات يا دريا «ملطاط» هم مى‏گويند. و امام عليه السّلام از كلمه «نطفه» آب فرات اراده كرده كه شگفت آور است)

ترجمه خطبه 49 خدا شناسى

ستايش خداوندى را سزاست كه از اسرار نهان‏ها آگاه است، و نشانه‏هاى آشكارى در سراسر هستى بر وجود او شهادت مى‏دهند، هرگز برابر چشم بينندگان ظاهر نمى‏گردد. نه چشم كسى كه او را نديده مى‏تواند انكارش كند، و نه قلبى كه او را شناخت مى‏تواند مشاهده‏اش نمايد. در والايى و برترى از همه پيشى گرفته. پس، از او برتر چيزى نيست، و آنچنان به مخلوقات نزديك است كه از او نزديك‏تر چيزى نمى‏تواند باشد. مرتبه بلند او را از پديده‏هايش دور نساخته، و نزديكى او با پديده‏ها، او را مساوى چيزى قرار نداده است. عقل‏ها را بر حقيقت ذات خود آگاه نساخته، امّا از معرفت و شناسايى خود باز نداشته است.  پس اوست كه همه نشانه‏هاى هستى بر وجود او گواهى مى‏دهند و دل‏هاى منكران را بر اقرار به وجودش وا داشته است، خدايى كه برتر از گفتار تشبيه كنندگان و پندار منكران است.

ترجمه خطبه 50

(پس از پايان جنگ صفین و ماجراى حكميّت در سال 38 هجرى در شهر كوفه ايراد فرمود)

علل پيدايش فتنه‏ها

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 103

همانا آغاز پديد آمدن فتنه‏ها، هوا پرستى، و بدعت گذارى در احكام آسمانى است، نوآورى‏هايى كه قرآن با آن مخالف است، و گروهى «با دو انحراف ياد شده» بر گروه ديگر سلطه و ولايت يابند، كه بر خلاف دين خداست. پس اگر باطل با حق مخلوط نمى‏شد، بر طالبان حق پوشيده نمى‏ماند، و اگر حق از باطل جدا و خالص مى‏گشت زبان دشمنان قطع مى‏گرديد. امّا قسمتى از حقّ و قسمتى از باطل را مى‏گيرند و به هم مى‏آميزند ، آنجاست كه شيطان بر دوستان خود چيره مى‏گردد و تنها آنان كه مشمول لطف و رحمت پروردگارند نجات خواهند يافت.

ترجمه خطبه 51

(در سال 37 هجرى پس از ورود به صحراى صفین براى در اختيار گرفتن آب فرات خطاب به خط شكنان سپاه فرمود)

فرمان خط شكستن و آزاد كردن آب فرات

شاميان با بستن آب شما را به پيكار دعوت كردند.  اكنون بر سر دو راهى قرار داريد: يا به ذلّت و خوارى بر جاى خود بنشينيد، و يا شمشيرها را از خون آنها سيراب سازيد تا از آب سيراب شويد. پس بدانيد كه مرگ در زندگى توأم با شكست، و زندگى جاويدان در مرگ پيروزمندانه شماست. آگاه باشيد معاويه گروهى از گمراهان را همراه آورده و حقيقت را از آنان مى‏پوشاند، تا كور كورانه گلوهايشان را آماج تير و شمشير كنند.

ترجمه خطبه 52

(در يكى از روزهاى عيد قربان اين خطبه را ايراد فرمود كه اكثر شارحان، خطبه 52 و 53 را يكى مى‏دانند كه در خطبه‏هاى قبل برگزيده مطالب آن آمده است)

1 تعريف دنيا

آگاه باشيد، گويا دنيا پايان يافته، و وداع خويش را اعلام داشته است، خوبى‏هايش ناشناخته مانده به سرعت پشت كرده مى‏گذرد، ساكنان خود را به سوى نابود شدن مى‏كشاند، و همسايگانش را به سوى مرگ مى‏راند. آنچه از دنيا شيرين بود تلخ شده، و آنچه صاف و زلال بود تيرگى پذيرفت، و بيش از ته مانده ظرف آب ريخته شده از آن باقى نمانده است، يا جرعه‏اى آب كه با آن عطش تشنگان دنيا فرو نخواهد نشست.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 105

اى بندگان خدا از سرايى كوچ كنيد كه سرانجام آن نابودى است، مبادا آرزوها بر شما چيره گردد، مپنداريد كه عمر طولانى خواهيد داشت

2 والايى نعمت‏هاى قيامت

به خدا سوگند اگر مانند شتران بچه مرده ناله سر دهيد، و چونان كبوتران نوحه سرايى كنيد، و مانند راهبان زارى نماييد، و براى نزديك شدن به حق، و دسترسى به درجات معنوى، و آمرزش گناهانى كه ثبت شده و مأموران حق آن را نگه مى‏دارند، دست از اموال و فرزندان بكشيد سزاوار است زيرا: برابر پاداشى كه برايتان انتظار دارم، و عذابى كه از آن بر شما مى‏ترسم، اندك است. بخدا سوگند، اگر دل‏هاى شما از ترس آب شود، و از چشم‏هايتان با شدّت شوق به خدا، يا ترس از او، خون جارى گردد، و اگر تا پايان دنيا زنده باشيد و تا آنجا كه مى‏توانيد در اطاعت از فرمان حق بكوشيد، در برابر نعمت‏هاى بزرگ پروردگار، بخصوص نعمت ايمان، ناچيز است.

ترجمه خطبه 53

(مرحوم صدوق در من لا يحضره الفقيه ج 1 ص 461، خطبه 52 و 53 را يك خطبه به حساب آورد)

وصف قربانى

كمال قربانى در اين است كه گوش و چشم آن سالم باشد، هر گاه گوش و چشم سالم بود، قربانى كامل و تمام است، گر چه شناخش شكسته باشد و با پاى لنگ به قربانگاه آيد (منظور امام از كلمه «منسك» در اينجا «قربانگاه است»

ترجمه خطبه 54 (در سال 37 هجرى به هنگام شروع جنگ صفین اين سخنرانى را ايراد فرمود)  

وصف روز بيعت

مردم همانند شتران تشنه‏اى كه به آب نزديك شده، و ساربان رهاشان كرده، و عقال (پاى بند) از آنها گرفته، بر من هجوم آوردند و به يكديگر پهلو مى‏زدند، فشار مى‏آوردند، چنان كه گمان كردم مرا خواهند كشت، يا بعضى به وسيله بعض ديگر مى‏ميرند و پايمال مى‏گردند. پس از بيعت عمومى مردم، مسئله جنگ با معاويه را ارزيابى كردم، همه جهات آن را سنجيدم تا آن كه مانع خواب من شد، ديدم چاره‏اى جز يكى از اين دو راه ندارم: يا با آنان مبارزه كنم، و يا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 107

آن چه را كه محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آورده، انكار مى‏نمايم، پس به اين نتيجه رسيدم كه، تن به جنگ دادن آسانتر از تن به كيفر پروردگار دادن است، و از دست دادن دنيا آسان‏تر از رها كردن آخرت است.

ترجمه خطبه 55

(در سال 37 هجرى در آستانه جنگ صفین، برخى مدارا كردن امام را ديده و علّت را پرسيدند در پاسخ آنان فرمود)

توضيحاتى پيرامون جنگ صفین

اينكه مى‏گوييد، خويشتن دارى از ترس مرگ است، بخدا سوگند باكى ندارم كه من به سوى مرگ روم يا مرگ به سوى من آيد، و اگر تصوّر مى‏كنيد در جنگ با شاميان ترديد دارم، بخدا سوگند هر روزى كه جنگ را به تأخير مى‏اندازم براى آن است كه آرزو دارم عدّه‏اى از آنها به ما ملحق شوند و هدايت گردند. و در لابلاى تاريكى‏ها، نور مرا نگريسته به سوى من بشتابند، كه اين براى من از كشتار آنان در راه گمراهى بهتر است، گر چه در اين صورت نيز به جرم گناهانشان گرفتار مى‏گردند.

ترجمه خطبه 56

(برخى اين خطبه را به آغاز سال 37 هجرى نسبت به تحرّكات معاويه در بصره، و برخى در يكى از روزهاى جنگ صفین نسبت مى‏دهند)

ياد مبارزات دوران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در صفین

در ركاب پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بوديم و با پدران و فرزندان و برادران و عموهاى خود جنگ مى‏كرديم، كه اين مبارزه برايمان و تسليم ما مى‏افزود، و ما را در جادّه وسيع حقّ و صبر و برد بارى برابر ناگواريها و جهاد و كوشش برابر دشمن، ثابت قدم مى‏ساخت. گاهى يك نفر از ما و ديگرى از دشمنان ما، مانند دو پهلوان نبرد مى‏كردند، و هر كدام مى‏خواست كار ديگرى را بسازد و جام مرگ را به ديگرى بنوشاند، گاهى ما بر دشمن پيروز مى‏شديم و زمانى دشمن بر ما غلبه مى‏كرد. پس آنگاه كه خدا، راستى و اخلاص ما را ديد، خوارى و ذلّت را بر دشمنان ما نازل و پيروزى را به ما عنايت فرمود، تا آنجا كه اسلام استحكام يافته فراگير شد و در سرزمين‏هاى پهناورى نفوذ كرد. به جانم سوگند اگر ما در مبارزه مثل شما بوديم هرگز پايه‏اى براى دين استوار نمى‏ماند، و شاخه‏اى از درخت ايمان سبز نمى‏گرديد. به خدا سوگند، شما هم اكنون از سينه شتر خون مى‏دوشيد و سرانجامى جز پشيمانى نداريد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 109

ترجمه خطبه 57

(در سال 40 هجرى، روزهاى آخر عمر شريف خود در نكوهش و هشدار كوفيان ايراد فرمود)

خبر از سلطه ستمگرى بى باك

آگاه باشيد پس از من مردى با گلوى گشاده، و شكمى بزرگ بر شما مسلّط خواهد شد، كه هر چه بيابد مى‏خورد،  و تلاش مى‏كند آنچه ندارد به دست آورد او را بكشيد ولى هرگز نمى‏توانيد او را بكشيد. آگاه باشيد به زودى معاويه شما را به بيزارى و بدگويى من وادار مى‏كند،  بدگويى را به هنگام اجبار دشمن اجازه مى‏دهم كه مايه بلندى درجات من و نجات شماست، امّا هرگز در دل از من بيزارى نجوييد كه من بر فطرت توحيد تولّد يافته‏ام و در ايمان و هجرت از همه پيش قدم‏تر بوده‏ام.

ترجمه خطبه 58

(در سال 38 هجرى پس از ماجراى حكميّت، و شنيدن شايعات فراوان در نكوهش خوارج فرمود)

خبر از آينده شوم خوارج

سنگ حوادث و بلا بر شما ببارد، چنانكه اثرى از شما باقى نگذارد. آيا پس از ايمانم به خدا، و جهاد كردنم در ركاب رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به كفر خويش گواهى دهم اگر چنين كنم گمراه شده و از هدايت شدگان نخواهم بود. پس به بدترين جايگاه رهسپار شويد، و به راه گذشتگان باز گرديد. آگاه باشيد به زودى پس از من، به خوارى و ذلّت گرفتار مى‏شويد و شمشير برنده بر شما مسلّط مى‏گردد، و به استبدادى دچار خواهيد شد كه براى ديگر ستمگران راه و رسم حكومت قرار خواهد گرفت.

مى‏گويم: (سخن امام على عليه السّلام كه فرمود

«و لا بقى منكم آبر»

سه گونه روايت شده است، اوّل-  آنگونه كه ما آورده‏ايم، آبر، از باب «يأبر النّخل» به معناى اصلاح كننده آمده. دوم-  «آثر» نقل شد يعنى باز گو كننده حديث، و اين نقل به نظر من بهتر است، گويا امام عليه السّلام مى‏فرمايد، از شما خبر دهنده‏اى باقى نماند. سوم-  «آبز» با «ز» نيز روايت شد به معناى هلاك شونده، پرش كننده، كه به هلاك شونده «آبز» گويند).

ترجمه خطبه 59

(در سال 38 هجرى به هنگامى حركت براى جنگ با خوارج، شخصى گفت، خوارج از پل نهروان  عبور كردند، امام فرمود)

خبر از قتلگاه خوارج

قتلگاه خوارج اين سوى نهر است، به خدا سوگند از آنها جز ده نفر باقى نمى‏ماند، و از شما نيز ده نفر كشته نخواهد شد.

(منظور امام از «نطفه» آب نهر است كه از فصيحترين كنايه در رابطه با آب هر چند زياد و فراوان باشد)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 111

ترجمه خطبه 60

(در پايان جنگ با خوارج، در سال 38 هجرى شخصى گفت، اى امير المؤمنين عليه السّلام خوارج همه نابود شدند. فرمود)

خبر از تداوم تفكّر انحرافى خوارج

نه، سوگند به خدا هرگز آنها نطفه‏هايى در پشت پدران و رحم مادران وجود خواهند داشت، هر گاه كه شاخى از آنان سر برآورد قطع مى‏گردد تا اينكه آخرينشان به راهزنى و دزدى تن در مى‏دهند.

ترجمه خطبه 61

(در سال 38 هجرى، پس از پايان جنگ نهروان، نسبت به آينده خوارج فرمود)

نهى از كشتار خوارج

بعد از من با خوارج نبرد نكنيد، زيرا كسى كه در جستجوى حق بوده و خطا كرد مانند كسى نيست كه طالب باطل بوده و آن را يافته است.

(منظور امام از گروه دوم معاويه و ياران او هستند)

ترجمه خطبه 62

(در سال 40 هجرى، روزهاى آخر عمر شريف امام عليه السّلام در كوفه در پاسخ به برخى از تهديدها و كشته شدن ناگهانى فرمود)

موضع گيرى امام عليه السّلام برابر تهديد به ترور

پروردگار براى من پوششى استوار قرار داد كه مرا حفظ نمايد، هنگامى كه عمرم بسر آيد، از من دور شده و مرا تسليم مرگ مى‏كند، كه در آن روز نه تير خطا مى‏رود و نه زخم بهبود مى‏يابد.

ترجمه خطبه 63 روش برخورد با دنيا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 113

آگاه باشيد دنيا خانه‏اى است كه كسى در آن ايمنى ندارد جز آنكه به جمع آورى توشه آخرت پردازد و از كارهاى دنيايى كسى نجات نمى‏يابد. مردم به وسيله دنيا آزمايش مى‏شوند، پس هر چيزى از دنيا را براى دنيا به دست آورند از كفشان بيرون مى‏رود، و بر آن محاسبه خواهند شد، و آنچه را در دنيا براى آخرت تهيّه كردند به آن خواهند رسيد، و با آن خواهند ماند، دنيا در نظر خردمندان چونان سايه‏اى است كه هنوز گسترش نيافته، كوتاه مى‏گردد، و هنوز فزونى نيافته كاهش مى‏يابد.

ترجمه خطبه 64 شتافتن به سوى اعمال پسنديده

اى بندگان خدا از خدا بپرهيزيد. و با اعمال نيكو به استقبال أجل برويد، با چيزهاى فانى شدنى دنيا آنچه كه جاويدان مى‏ماند خريدارى كنيد. از دنيا كوچ كنيد كه براى كوچ دادنتان تلاش مى‏كنند. آماده مرگ باشيد كه بر شما سايه افكنده است. چون مردمى باشيد كه بر آنها بانگ زدند و بيدار شدند، و دانستند دنيا خانه جاويدان نيست و آن را با آخرت مبادله كردند. خداى سبحان شما را بيهوده نيافريد، و به حال خود وا نگذاشت، ميان شما تا بهشت يا دوزخ، فاصله اندكى جز رسيدن مرگ نيست. زندگى كوتاهى كه گذشتن لحظه‏ها از آن مى‏كاهد، و مرگ آن را نابود مى‏كند، سزاوار است كه كوتاه مدّت باشد. زندگى كه شب و روز آن را به پيش مى‏راند به زودى پايان خواهد گرفت. مسافرى كه سعادت يا شقاوت همراه مى‏برد بايد بهترين توشه را با خود بردارد. از اين خانه دنيا زاد و توشه برداريد كه فرداى رستاخيز نگهبانتان باشد. بنده خدا بايد از پروردگار خود بپرهيزد، خود را پند دهد و توبه را پيش فرستد، و بر شهوات غلبه كند، زيرا مرگ او پنهان و پوشيده است، و آرزوها فريبنده‏اند، و شيطان، همواره با اوست و گناهان را زينت و جلوه مى‏دهد تا بر او تسلّط يابد، انسان را در انتظار توبه نگه مى‏دارد كه آن را تأخير اندازد، و تا زمان فرا رسيدن مرگ از آن غفلت نمايد. واى بر غفلت زده‏اى كه عمرش بر ضد او گواهى دهد، و روزگار او را به شقاوت و پستى كشاند. از خدا مى‏خواهيم كه ما و شما را برابر نعمت‏ها مغرور نسازد، و چيزى ما را از اطاعت پروردگار باز ندارد، و پس از فرا رسيدن مرگ دچار پشيمانى و اندوه نگرداند.

قبل فهرست بعد